مهمونی دعوت بودیم هی بهش زنگ زدم گفت ده دیقه دیگه میام سراغتون و ۴ ۵ ساعت طول کشید اومدنش وقتی اومد گفتم چرا انقد دیر و دعوامون شد جلو مامانم بهم گفت زر نزن دیگه الا میزنم تو دهنت منو مامانمو پیاده کرد گاز داد ب ماشین رفت بغضم گرفت ب مامانم گفتم تو برو داخل من ی زنگ بزنم میام میخواستم خودمو جمو جور کنم ک گریه نکنم هنوز ته کوچه نرسیده بود میدیدم ماشینشو بهش زنگ زدم گفتم برگرد منم ببر نمیتونم با این حال برم داخل گفت من رفتم باید برم قسطمو بدم تا نبسته گفتم میام تا سرکوچه گفت میفهمی عوضی میگم رفتم حالیت نیست زدم زیر گریه
همونجا تو کوچه کز کردم پشت ماشین دیگه نتونستم اشکامو نگه دارم نتونستم خیلی حالم بد بود باز بهش زنگ زدم گفت تو چقد نفهمی و باز هرچی از دهنش دراومد بهم گفت منم قطعش کردم
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
نیم ساعت همونجا نشستم گریه کردم بعد سریع رفتم داخل تو دستشویی حتی آینه ام نبود با دوربین گوشیم چک کردم صورتمو رفتم داخل بزور لبخند میزدم دلم میخواست جلو همه ی اون ادما بزنم زیر گریه
ب خدا ک مردا از زنای وابسته بیزارن هرچی بیشتر بری طرفشون بیشتر پست میزنن
چرا این همه بهش زنگ زدی ع خب توام بامادرت میرفتی داخل خودت ک پاداشتی
ابد در پیش داریم.....💚 بر بی دفاع ظلم نکن از خدا بترس... زیرا ز بی دفاع حمایت خدا کند....زخم زبان نزن ک ب شمشیر روزگار....زخمی خوری ک کس نتواند دوا کند♥