دلم خونه قدیمی بابابزرگمو تو زمستون خواست
از اون خونه قدیمیا تو روستا که کاهگلی بودن
یه بخاری نفتی هم وسط اتاق
نیم مترم برف میزد ، ازسرما میلرزدیم هممون جمع نیشدیم دور بخاری ، یه چایی هم دم میکرد نمیدونم چی بود عطرش میپیچید تو کل خونه
من خونه ی عموی بابام این شکلی بود
واقعا دلم خواست
هعی🥺🥺🥺
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
این چیزا فقط فکر کردن بهش قشنگه اون لحظه دلت میخواد زودتر بگذره بری خونتون
مثلا الان پاییزه انگار تابستونه انقدر گرمه،نه بارونی نه چیزی تهران چندساله به خودش برف ندیده
منم خونه مامان بزرگم تو روستا بود یه سماور داشت صداش میومد خیلی عالی بود چایی خوردن ، دور کرسی جمع میشدیم
امضات خیلی قشنگه☺️
اخ دلم تنگ شد.ما شهر غریب بودیم سالی یبار نیومدیم خونه مامان بزرگم.باصدای خروسا و سگا بیدار میشدم بدو بدو میرفتم میدیدم چای دم کرده مامان بزرگم برا منم میریخت دوتایی مینشستیم میخوردیم حرف میزدیم با اینکه اونوقتا من زیاد ترکی بلد نبودم و مامان بزرگم فارسی ولی کلی معاشرت میکردیم میخندیدیم.خدا رحمتش کنه دلم تنگ شد براش
دیگ دلم هیچی نمیخواد...
آلبوم خاطرات دهه شصتی ها باز شد ......
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
