بچه ها دوست پسرم خیلی مغروره برعکس خودم که فوق العاده اجتماعی و شاد و از اوناییم یه بار تو جمعی باشم دیگه همه دنبالمن با همه اخلاقی میسازم🤗 به غیر از غرور و خودشیفتگی بابام خیلی خیلی خودشیفته تشریف داره همیشه باهم دعوا داریم خواهرمم بی نهایت مغروره اصلا نمیتونم باهاش درست و حسابی ارتباط بگیرم همیشه خوبی از من شروع میشه حتی شوهرشم لنگه خودشه اینا رو گفتم بهتر راهنماییم کنید دوست پسر جدیدم خیلی مغروره😔 اصلا جلوش کم نمیارما کلی اعتماد بنفس و عزت نفس دارم 😃 نمیذارم خوردم کنه البته نمیتونه طبقه اجتماعی و مالی ما خیلیی بالاتر از اوناس اینو خودش خوب میدونه یه چیز پشم ریزونم که تو این رابطه هست نگران از دست دادنمه 🙄🙄ولی حاضر نیست غرورش رو زیر پا بذاره حرکتی برای شاد کردن دلم انجام بده 😏 وای اگه بفهمه با پسری حرفی بزنم تا دو هفته فقط باید نازکشی کنم البته بگما جرات نداره حرفی بزنه ها بهش اجازه ندادم قبلنا وقتی جلوش با اقایی حرفی بزنم یا یکم بخندم قهر میکرد ولی الان میره تو لاک خودش و کم حرفتر از قبلش میشه من محیط کاریم صد در صد مردونس کل کانتکتای گوشیم مردن زمینه سوتفاهم رو هیچ وقت براش فراهم نکردم راستش اگه بخاد ادامه بده به این رفتارش مجبورم باهاش خدافظی کنم ولی دلم میخاد نحوه برخورد با این مدل ادما رو یاد بگیرم چون متاسفانه کم نیستن دوروبرم نمیدونمم کجای رفتارم اشتباهه مرسیییی که خوندین بوس کله همتون ❤️❤️❤️🥰🥰🥰
من نمیخوام مشکلاتمو حل کنی نمیخوام ناراحتی هامو باهات شریک شم خودم از پسشون برمیام ولی تو فقط اون آغوش گرمی باش که وقتی از جنگیدن خسته میشم، بهش پناه ببرم همین
اول اینکه پروفایل برا خودمه برندارید مرسی بعد از کلی گشتن به اصرار با شوهرم رفتیم تا اون طوطی که دوست داشتم بخریم خیلی خوشحال بودم اونروز یادمه صاحبش گفت چون دوسش داری بهت میدم چون میدونم خیلی علاقه داری بهش قول دادم خیلی مواظبش باشم بیشتر از چشمام اومدم خونه از خوشحالی خوابم نبرد اونروز روز ها گذشت ما بیشتر وابسته هم شدیم خیلی دوسش داشتم به داشتنش مغرور بودم تو شهر غربت رفیق تنهایی هام بود باهم بازی میکردیم قایم موشک و💔باهم میخوابیدیم شبا چندبار بیدار میشدم ببینم جاش خوبه سردش نباشه بخاری زیاد نباشه گرمش بشه اذیت بشه تا یکم بیحال میشد یروز کل دنیا رو سرم خراب میشد که جگر گوشه من چشه من خونه تمیز میکردم اون برام آواز میخوند من آشپزی میکردم برام آواز میخوند من آرایش میکردم اون روی شونم سر به سرم میزاشت گاهی از دستش عاصی میشدم ولی بازم شیرین بود اذیت هاش تا اینکه اونروز شوم رسید بنا به دلایلی که بهم ریخت فکرم اون پر زد رفت چقدر گریه کردم دنبالش گشتم الان بیشتر از ۴۰روزه رفته ولی من نمیتونم فراموش کنم شب روزم گریس من واقعا بدون اون مریضم اون برای من پرنده نبود عضوی از قلبم بود من واقعا نمیبخشم اونی که باعث شد بره💔😔هرروز از خدا میخوام برگرده خدا میشه یروز اونی که پیداش کرده زنگ بزنه بگه دلم به رحم اومد بیا پسش بدم بهت تموم اینارو با اشک نوشتم :)💔من یه دیوونه دلتنگم کاربری موفرفری سایت سابق
من نمیخوام مشکلاتمو حل کنی نمیخوام ناراحتی هامو باهات شریک شم خودم از پسشون برمیام ولی تو فقط اون آغوش گرمی باش که وقتی از جنگیدن خسته میشم، بهش پناه ببرم همین