منمهمین بودم اما تو بیمارستان که اوردنش با دهن کوچولوش دنبال سینه من میگشت کل راهرو رو گریه میکرد همین که چسبید به من مک زد اروم شد نمیدونی چقدر حسش ناب بود.گفته بودن شیر نمیدم چون پسرم هم شیرخشکی بود من شاغل بودم زمان پسرم و تجربه نداشتم.اینبار همسرم درخواست کرد فقط اغوز رو بده حداق.وقتی حس کردم نتونستم کنار بذارم انگار من بیشتر احتیاج داشتم به اون لحظه شیر دادن تا دخترم.که متاسفانه شیزم خشک شد و کلی افسردگی بهم داد.با چندین جلسه مشاوره دارم بهتر میشم.حس ناکافی بودن حس جدا شدن از دخترم و حس اینکه بهم نیاز نداره خیلی برام تلخه