دوستان یه اقایی هست دو ماهه اینا میاد و تو پارک محل میشینه من اصلا ادمی نیستم که کار به کسی دشته باشم اما این اقا خیلی عجیبه
اونروز نشسته بودم رو دیوار اونم کمی اونطرف تر از پدرم نشسته بود دیدم داره کتاب میخونه رو کتابم عکس خودشه نوشته کتاب اشعار حدج
گفتم عه چه جالب این اقا شاعره حالا اومدم اینترنت اصلا همچین کتابی وجود نداره
بعد حالا کارای عجیب غزیب اقا
چند هفته بعد دوباره با خانواده رفتیم پارک دیدم دونه دونه بچه ها رو صدا میکرد به یکی از بچه ها یه کاغذ داد بعد مادرش بچه رو نشون داد
اونم رفت به مامانش داد مامانش کاغذ رو دید و هر هر کر گر شروع کرد خندیدن
این کار رو چند بار انجام میداد
یه روزم پدرم گفت داشتم رد میشدم دیدم داره چن تا کلمه عربی مثل دعا طلسم مینویسه😐😐😐😐