آرام باش عزیز من آرام باش. حکایت دریاست زندگی، گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی، گاهی هم فرو میرویم، چشمهایمان را میبندیم، همه جا تاریکی است. آرام باش عزیز من آرام باش دوباره سر از آب بیرون میآوریم و تلالو آفتاب را میبینیم زیر بوتهای از برف که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود.چه می گذرد در دلم که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است چه می گذرد در خیالم که قل قل نور از رگ هایم به گوش می رسد چه می گذرد در سرم که جر جر توفان بند شده در گلویم می لرزد سراسر نام ها را گشته ام و نام تو را پنهان کرده ام می دانم شبی تاریک در پی است و من به چراغ نامت محتاجم توفان هایی سر چهار راه ها ایستاده اند و انتظار مرا می کشند و من به زورق نامت محتاجم آفتاب را به سمت خانه ی تو گیج کرده ام گل آفتابگردان وان گوگ حضور تو چون شمعی ته دره کافی است که مثل پلنگی به دامن زندگی درافتم قرص ماه حل شده در آسمان چه می گذرد در کتابم که درختان بریده بر می خیزند کاغذ می شوند تا از تو سخن بگویم
عافیت، امنیت، سلامتی و آرامش و حاجت روایی برای همه،
بینا شدن خودم و شفای کامل مامانم و مورد عنایت و توجه امام زمان واقع شدنم.
بسم الله الرحمان الرحیم. سلام. نابینا هستم. صفحهخوان nvda, همه نوشته های متنی جز عکسنوشته ها رو در کامپیوتر میخونه. امروز برای سلامتی و ظهور امام زمانت دعا کردی؟ صلوات فرستادی؟ برای فرج و رفع غربت هزار ساله امام معصوم و مهربانت چه کردی؟! امام زمان هر لحظه دعاگوی ما و آمینگوی دعاهایمان هستند. همه هستی و وجودمون و نعمتهایی که داریم به برکت وجود حضرته. ما خلیفه الهی در زمینیم. معتقدم خدا ما رو آفریده که کانال رحمتش در عالم باشیم. تاپیکهام همشون امیدبخشن. من به خاطر عهدی که با خدا بستم، از سال چهارصد اومدم اینجا و موندگار شدم. عهدم با خدا اینه که به همه امید بدم و همه رو با تاپیکهام و کامنتهام، دعوت کنم سر سفره پرمهر خدا و اهل بیت.