الان هم دراز کشیدم بخوابم
سه روز تمام دارم خونه تکونی می کنم پوستم کنده شد خیلی خسته شدم موندم چه جوری پذیرایی کنم چند. بار نیروی پذیرایی گرفتم ولی شوهرم برای امشب قبول نمی کنه میگه خوشم نمیاد یکی وسطمون باشه
کاش الان ساعت دو شب بود همه مهمون ها رفته بودن همه چی هم عالی گذشته بود
چقدر سخت میگیرین خداییش
مگه مجبوری برا ی تولد انقد خودتو تو دردسر میندازی
انشاالله همه چیز به طور عالی میگذره و تموم میشه به تولد و حس خویش فکر کنید و سعی کنید بهتون خوش بگذره کار که همیشه هست سخت نگیرید
مسئله اصلا تولد نیست من شهریور همیشه خونه تکونی می کنم خونه تکونی شهریور از عید برام جدی تر اون خیلی خسته ام کرد هنوز هم حموم و تراس مونده دیگه میزارم برای بعدا
ولی واقعا خونه تکونی خسته ام کرد
اشتباهم این بود نباید پشت تولد انجام میدادم وگرنه خود مهمونی اصلا کاری برای من نداره
سامیه جان سلام ان شاالله عالی باشید. خواهرهمسرتون خوبن؟ منو یادتونه؟
اگر صلاح میدونید بگین بمن نذر کنن یا صدقه بدن ان شاالله مشکلشون حل میشه من خیلی نیازمندم خیلی قبلا بهتون گفتم شاید سرتون شلوغه
الهی خدا نگه دار بچه دست گلتون باشه و زندگی سالم و پرنوری داشته باشید و هیچوقت محتاج نباشید خدا خیر دنیا و آخرتتون بده
سلام عزیزم ؛ ببخشید الان دیدم شما قرص ضد افسردگی مصرف میکردین ؛ خوب شدین ؟ چی مصرف میکردین ؟
سلام عزیزم بهتون درخواست دادم میشه قبول کنین؟
سوالمو بپرسم لغو میزنم اگه نخواین فقط بتونم ازتون کمک بگیرم
