این خط این نشان
دلت برای هیچکس به اندازه من تنگ نخواهد شد . . .
برای نگاه کردنم . . .
بوسیدنم . . .
خندیدنم . . .
و برای تمام لحظه هایی که در کنارم داشتی. . .
بگذریم عزیزم سلام مرا به روزهای گرم برسان . . .
راستی روی خوش غیرت را ببوس . . .
به غرورت بگو:بهای قامت بلندش تنهاییست . . .
دلتنگی هایمن هم بلند بلند سلام میرساند . . .
وعده دیدار ما باشید راس ساعت پشیمانی . . .!
خوب شما خودت کاری نکردی که بخواد به خاطرش اینجوری رفتار کنه یا تلافی کنه ؟ مثلا شما هم ازش خواسته باشی که یه کاری رو که دوس داره انجام نده یا گیر الکی بهش داده باشی؟ با خانوادش مشکل نداری ؟
اصلا با وولوج خانم موافق نیستم . مساله پدر مادر چیزی نیست که بخوای بگی باشه نرم تا ببینم چی میشه. یه چیزی و از من داشته باش مثل پدر مادر پیدا نمیکنی تودنیا و به هیچ عنوان نباید کوتاه بیای . تا الانم اشتباه کردی نرفتی. یک عمر زحمت شما رو کشیدند با کلی ذوق شمارو خونه شوهر فرستادند که حالا داماد بی هیچ دلیلی بگه نرو . به خدا کمال بی انصافیه
من با وجود عشقی که به همسرم دارم ولی از همون اول نشون دادم که به کوچکترین عضو خانوادم هم حق پشت چشم نازک کردن نداره. متقابلا خانوادم هم میدونن که باید با ایشون چطور رفتار کنند ولی بدون اشتباه می کنی . نترس چیزی نمیشه جلوش وایسا و برو به خانوادت سر بزن
مامان بابا بچه بزرگ کردن که یه غریبه بیاد بچشونو ازشون دور کنههههه؟خوبه والا شوهر منم قاطی داره ولی بگه مرو من هرروز میرم که بفهمه مامان بابا شوخی بردار نیست
میدونید کلا چند وقتیه هر چی رو دوست دارم انجام بدم نمیذاره علتشو نمیفهمم
عزیزم شوهر منم اینکارو میکنه قضیه اش مفصله اما من کاملا میدونم ک میخواد اذیتم کنه بدون حقو حقوق فرار کنم اون میگ فقط باید بشوری بسابی هیچ چیزیم از من نپرسی، خونه پدرتم حق نداری بری وگرنه قلم پاتو میشکنم، دلیل چراشم چون اسلام گفته اجازت دست منه.... خودشم خدا نشناسه همه کار و تهمت ازش برمیاد گفته بری میرم شکایت میکنم گفتم همچین قانونی نیس ک من مجرم بشم، گف اگه شکایت کنم راهشو بلدم چیکار کنم مجرم بشی