خانما تروخدا نجاتم بدید از دست این روانی 😭😭😭
مادرشوهرم سرش همش توی زندگی ماهست😭😭
رفته بودیم خونشون هی سوال سوال پیج میکرد میگع عُمَر گشنه نرفت سر کار که یا یه سوال رو چند بار از منو شوهرم میپرسه که زیر زبونمون رو بکشه 😭
دوره عقدم رو داره کوفتم میکنه با این حرفش بخدا انقد گریه کردم که نگو 😭😭😭
عصر رفته بودیم خونشون نزاشت بشینیم گفتش عمر نمیخواد خرج اضافه کنید بیاید تو همین خونه زندگی کنید ما هم خوشحال میشیم
شوهرم گفت چرا نه بابا میخریم
مادرشوهرم انقدری که اصرار کرد شوهرم قبول کرد😭💔
عمر الانم با خیال راحت پیام داده میخوام ماگ بخرم توم میخوای بهم بگو که سفارش بدم
انگار خنگه خانما بعد یه ساعت انگار اصلا یادش میره چی خورده دارم دیوونه میشم از دستشون
خونشونم خیلی بزرگه بیشتر 3 تا اتاق دارهه خوشگلم هست ولی من نمیخوام اونجا زندگی کنم منم به تنها بودن با شوهذم احتیاج دارم 😭💔
همین طوریش سرش تو زندگیمون هست دیگه بریم اونجا که دیگه واویلا😭😭😭
به نظرتون چیکارررر کنم کمکم کنید که چطوری راضیش کنم نریم اونجا چون عمر از مامانش خیلی حساب میبرهه قطعا به حرفم گوش نمیده😭