هر موقع منو میبینه هنوز سلام نکردم تیکه میندازه همه میشناسنش منم نمیتونم جوابشو بدم ..ولی امشب یه جوری برخورد کردم بفهمه ناراحت نمیشم ...
تا وارد خونه پدرشوهرم شدم نشست سرجاش فک کنم میخواست بره ..بهم گفت چقدررر سیاه شدی در بدو ورود اعصابمو بهم ریخت هی تکرار میکرد منم جوابشو ندادم بعد گفتم چی میگی ؟؟گفت حاملگی روت اثر گذاشته سیاه شدی ..من جوابشو ندادم چون حالم ازش بهم میخوره محلش نمیدم ..عوضش پدر شوهرم بگردمش حسابی طرفم بود هم رفتم برام چای ریخت گزاشت جلوم ..باهام صحبت میکرد دخترمو بغلش کرد ..واینکه پدرشوهر و مادرشوهرم شناختنش میگن همیشه تیکه میندازه ..منم خودمو شاد گرفتم ولی از درون داغون بودم.