سلام بچه ها ما با صابخونمون به مشکل خوردیم دگه طاقتمون طاق شده صابخونه خیلی اذیتمون میکنه به بچه کوچیکم خیلی گیر میده چون ما بالاهستیم اونا پایین هرروز سروصدا دارن با ما تصمیم گرفتیم پاشیم با این پول رهنی که شوهرم داره هیجا خونه پیدا نمیشه خیلی کمه💔 پارسال روز مادر بهم ۳ تا النگو خرید خیلی جاری ها و خواهر شوهر حسودی میکردن و بم میگفتن ندید پدید بازیا چیه دوسه تا النگو تو دست هی تکون بخوره ولی هر سری منو میدیدند چششون تو النگوی من بود چون خودشون ندارن و شوهرمم خیلی بهم محبت میکنه جلو جمع و همیشه هوامو داشته الان چهار روز پیش رفتم دوتا اضافه کردم یهو امروز تصمیم گرفتیم ازینجا پاشیم شوهرم صبح خیلی دنبال خونه گشت ظهر خسته و کلافه اومد میگفت گ جایی پیدا نکردم من مطمئنم و بودم که پیدا نمیشه یکم چکنم چکنم کردم غصه خوردم دلم براش سوخت گفتم اشکال نداره النگومو میفروشم بریم جایی راحت پیدا کنیم که گفت حرفشم نزن من هرگز چشم به طلات نمیکنم و بزار تا عمر داری دستت باشه خیلی اصرار کردم و براش دلیل آوردم اونم آخر قانع شد ولی قول داد بعد خونه سریع و اولین پول دستش بیاد مال منه و بقیه طلاهامم میخره ______ الان من بعد اون هی حس سردرگمی دارم میگم الان بفروشم دل دشمنام.. شاد میشه که ببین شوهرش یسالم النگو دستش نذاشت فروخت مطمئنم بروم میاره هم خاهرشوهرم هم جاریا چکار کنم چ جوابی ببزنم دهنشون 💔😔تاهنوزم خونه پیدا نکردیم دعا کنید پیدا کنیم فردا 💔😔📿
ان شاالله که فردا پیدا میکنید ، صلوات بفرست ، بهترین جواب رو خودت به ذهن خودت بده ، این تویی فکر توعه و زندگی تو ، چه اهمیتی داره خواهرشوهر و جاری چه حرفی میزنن تو خودت فقط بفکر پیشرفت خودت باش حالا با طلا خریدنه یا خونه جابجا کردن تو زندگیت تلاش کن اما برات اهمیتی نداشته باشه حرفای دیگران اینجوری یعنی خودت برای ذهن خودت ارزش گذاشتی