داییمو دیدم گفت شماره حساب بده شهریتو بریزم به حساب آموزشگاه بعدم نیشخند زد منم آتیش گرفتم گفتم اتفاقا اومده بودم سر بزنم به آرزو(زنش)که خونه نبود،بعدماز کیفم یدونه نیم سکه دراوردم گفتم برا تولدکوچولوتون،،بعدمگفتم دایی من جاییی مشغول به کار شدم حقوقش خیلی خوبه شهریمو خودم پرداخت میکنم بعدش اومدم خونه،،حالا با اینکه جوابشو دادم ولی از سر شب لبخند تمسخرآمیزش هعی میاد جلو چشمم