م ی دوستی داشتم ت دانشگا
رابطمون خوب بود
تا زمانی ک فهمیدم پشت سرخیلیا حرف میزنه و مزاسم خاستگاری دوست دوستمو هم بهم زده بود(( دلیل کاتم باهاش این بود اما بازم در حدی بود ک سلام کنه جواب بدم…
بچه ها طی کلیییی اتفاق م عاشق ی پسری شدم و دوست شدیم و اومد خاستگارییییی
از قضااااا ت نگو رل اون دختره بود قبلا
دو روز قبل نامزدی همون دختره پیداش شد
کلی پیام داد ک بهم خیانت کردی
ازت نمیگذرم ای چیزا…
الا باقیش میگم
بگو بخوابم
خب
بم گغ شنیدم فلانی اومد خاستگاریت…
م باهاش دوس بودم دوسش داشتم و فلان…
گفتم چی میگی..،
گف نامزد گرامیت دوست پسر من بود…
کل پسران سرزمین دوس پسر یه دختر دیگه بودن.همشون دیگه مال دختر قبلیه ما نزدیکشون نشیم؟
منطق عجیبی داره دوستت
دیگ ج ندادم سریع رفتم پیش نامزدم…
گفنم این دختره چی میگ…؟؟؟
منکر نشد گف اره باهاش دوست بودم خب ک چی چون با کسی دوست بودم نیاید ازدواج کنم.؟؟؟
گفتم دلیل جدایی چی بود گف فهمیده بودم با چندنفر دوسته(حتی چیز داشتن؟))
حالم خیلیییی بد بوددددددد
فک کن عشقت رل سابق دوستت باشه..
منم دیگ هیچی ب نامزدم نگفتم… رومون ت هم باز نشه اما بچه ها روانی شدههههه بودم دست خودم نبودددد
صب تا شب پیگیر دختره بپدم
همش عکساش میدیدم….
و….
روزای بشدت بدی بود
تصورات وحشت ناک روانیم کرده بود این ک چیکار میکردن کجا میرفتن
ادامه اش چی شد
بچه ها زندگیم فلج شده بودا ب معنای واقعیییی
س سال گذشت تازه من ۵ ماه تونستم ب طور کامل بیخیال دختره بشم… و از حساسیتم بکاهم و فراموش کنم
اونم ازدولج کرده
