با یکی از فامیلامون به فاصله دو روز عروسی کردیم اون بچه دار شد ما شرایطمون جور نبود ... البته اون موقع هم خودمون نخواستیم.... گذشت بعد ۳ سال گذشتم باردار بشم اما تو ۵ ماهو نیم مشکل داشت سقطش کردم..... الان ۲ ماهه داغونم آروم نمیگیره اصلا دلم...... نمیتونم بذارم باردار بشم آخه سزارین شدم.... حالم خرابه ... اصلا تو خیابون بچه ببینم ، باردار ببینم، نوزاد ببینم اصلا هر چی مربوط به بچه هست حالمو داغون میکنه..... الان شبی تو اینستا دیدم همون فامیلمون دوباره بارداره.... بقران حسود نیستم اصلا دلم فقط آتیش گرفته که بچه من اگر بود ۵۰ روز دیگه بدنیا میومد.... احساس میکنم قلبم مچاله شده.... حال و هوام داغون شد با دیدن عکس سونوگرافیش.... دعام کنید حالم خرابه.... بعضی تو گلومه که داره خفه ام میکنه
عزیزم بمیرم واسه دلت.....😭خدا انشاالله ب دلت آرامش بده.....حالاک دلت شکسته ازخدا بخواه ب حق علی اصغر آقاامام حسین سال دیگ نوزادت این موقع تو بغلت باشه و بیمه علی اصغرش کنی.....حکمتی بوده عزیزم ..غصه نخور....خوب بود حالابچه مریض داستی و گرفتار ببمارستانا میبودی....اون بچه ام زجرمیکشید.....
اسی منم با یکی از فامیلمون باردار شدیم باهم دوتامونم دوقلو ..من بچهام توی ۷ ماهگی بدنیا اومدن چون سنم کم بود و فشار زیاد بهم وارد میشد، زایمان زودرس داشتم و بعده ی هفته بچهام تو دستگاه بودن و نموندن هرموقع اون فامیلمون رو میدیدم میرفتم خونه و تا صب گریه میکردم واقعا حسودی نمیکردم ولی میگفتم کاش بچهای منم بودن