خاطرات بامزه با شوهرتون رو تعریف کنید‌

ی خاطره بامزه دارم که مطمعنن خیلی خوشحالتون میکنه 

بزارید حالا شوهر کنم میام براتون میگم 

هرهرکرکر/:

خواستم براش دلبری کنم

براش خوندم

یه شوهر دارم دوستش دارم منتظر دومیشم

بیچاره شوهرم اینجوری😲 شد

سلطان دلبری های نامنظم🤣🤣🤣🤣🤣

😂😂😂

نمیدونم جز بامزه ها میشه یا نه ولی الان این رسید تو ذهنم 

اوایل نامزدی رفته بودیم بیرون جایی بودیم اب ریختم دستاشو بشوره همسرمم اومده مثلا بامزه بازی در بیاره دستشو‌که شست یکم اب دستشو پاشید تو صورتم 

منم که شوخی  تو کتم نمیره کلا 

همون جا شیشه ابو‌پاشیدم تو صورتش 

همین جوری خشک دست تو هوا مونده بود 

هنگ‌ کرد 

😄

تو اینستا بش پیام دادم پیج جدید بود نمیدونس منم بد گوشیشو گرفتم گفتم ی دختری بت پیام داد هرچی قسم میخورد میگفتم نه لابد میشناستت زندانیش کردم تو خونه 🤣

شوهرم سرش و از ماشین برده بود بیرون و داست با خواهر شوهرم صحبت میکرد

هوا خیلی گرم بود و کولر ماشین روشن بود

من عجله داشتم هر چه زودتر شیشه و بکشم بالا

اصلا حواسم نبود که شوهرم هنوز داره صحبت میکنه

شیشه بالا کشیدن همان و گردن شوهرم ور آستانه قطع شدن همان🥴🥴🥴🥴

زلزله شده بود بعد ما خواب بودیم رو تخت 🤓 ( بخدا خواب بودیم )‌‌

بعد زلزله تموم شد شوهرم یه چشش رو باز کرد گف تموم منم همون جور می خودش گفتم آره 👀 

بعد بغل کردیم همو خوابیدیم 🫂‌‌

در این حد بی‌خیال 

🤣🤣🤣

یه شب تو کوچه خلوت و تاریک اومد رمانتیک بشه خواست برام بخونه همین که دهن باز کرد بخونه یه آروغ بلند زد.حالمو به هم زد.نوشابه خورده بود قبلش  

شب خواستگاری ک رفتیم ط اتاق از قبل حرفامون زده بودیم دوست بودیم ط اتاق ک رفتیم حرف بژنیم هی گفت رژتپ کمتر میشه بکنی گفتم ن لبامو بوسید موقعی ک اومدیم دور لبم رژی بود هیچی نفهمید فقط مامانم چش ابرو میرف😂😂

اولین باری که باهم رفتیم ببرون پشت فرمون بود داشتیم بستنی میخوردیم ی نگاه کردم دیدم بستنی من داره تموم میشه اون از بس حرف میزنه بستنیش داره اب میشه منم شکموووو بهش گفتم مبای بستنی عوضی گفت دهنی نیست گفتم اخرش که چی من حساس نیستم عوض کردیم فهمید سرش کلاه رفته گفت یا اباالفضل چه سیاست مداری هستی تو خدا به دادم برسه

من اگه بگم تعلیق میشم   واییییی خیلی خجالت کشیدم ولی شوهرم انقد مهربون بود بغلم کردو خندید

نم بامزس یا ن ولی اوایل ازدواجمون بود حموم میکرد منم تو حموم نشسته بودم...خلاصه شامپو زد رف زیر دوش من هی اروم رو سرش شامپو میرختم و اون بدبخت هی میشست هی میگف ای بابا چرا اینجوریه چشاشم نمیتونست باز کنه دیگه خندم گرف و فهمید کار منه😂😂بعد انداختم بیرون ا حموم منم رفتم لیوانو اب سرد نیمه پر کردم در حمومو وا کردم هنو ا شک اول نیومده بود بیرون ک شک دوم بهش وارد شد😂😂😂دیگ هیچی دیگ چشتون روز بد نبینه بعدش ک من رفتم حموم کلی اذیتم کرد