منو شوهر م که سن کم ازدواج کردیم العان از هم سرد شدیم
اون همش فکر خوانوادشه منو اصلا ادم حساب نمیکنه
همش میخواد کاری کنه چه بیماری چه چیزای دیگه من تو خونه بمونم اصلا از خونه بیرون نرم
خودش همش بیرونه خونه اصلا نمی مونه
یا با خوانوادشه یا با دوستاش
چه کار کنم باهاش
حرف طلاق زد گفتم بچه ها مو بده برم گفت نه بدون بچه
العان هم به خاطر بچه هام موندم
چه کار کنم اصلا پول بهم نمیده
اومدم لباس بچه بفروشم دستم توی جیب خودم باشه ولی باز با این که قیمت عالی میفروختم مردم تخفیف زیاد میخوان کارم نگرفت
همش منو مسخره می کنه
اجازه حرف زدن بهم نمیده