2733
2734
عنوان

کل زندگی من + کل ماجرا

1076 بازدید | 128 پست

سلام من ی پسری ام ۱۷ ساله که کلی مشکل دارم و نمیدونم باید باهاشون چیکار کنم من کامل کل داستان زندگیمو از قبل تایپیدم اگر هستید بزارم ؟ بزارم؟ به خدا به راهنماییهاتون احتیاج دارم

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

مشکل من حدودا ۵ سال پیش اروم اروم شروع شد و الان دیگه غولی شده برا خودش مشکلم وسواس فکری عملی شدیده اولاش اینحوری بود که زیاد دستامو میشستم زیادی حموم میرفتم بعد یکم فکری شد برام گثلا اون موقع کلاس زبان میرفتم ی بنده خدایی بود بدبخت بیچاره بود ی بار دست زد به کتابم بعد من میگفتم وای نه نکنه این دست زد به کتابم یهویی خدایی نکرده مثل اون بشم یهویی کتابو مینداختم دور بعد یکم بیشتر شد فکرایی اومد مثلا ووی اینده قراره چی بشه نمیدونم خدایی نکرده بلایی سر خانوادم بیاد چه غلطی بکنم یهویی بابت همین فکرا حتی گریه میکردم و ی چند روزی همینجوری الکی افسرده بودم تو خودم بودم و نگران اینده و بعد دیگه ی جوری شد وسواسام اینکه فکرای بد میومد سمتم بعد کلی کلمو تکون میدادم شدیدا یعنی جوری کلمو تکون میددم در روز که از سر درد خوابم نمیبرد این تکون دادن سر برا من نماد بود که اینکارو بکنی اون فکرت عملی نمیشه .

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

تا اینکه خانوادم دیدم نه مشکلم یکم جدیه منو بردن پیش روانشناس که جلسه اول گفت من نمیتونم وسواس رو درمان کنم و تو باید بری روانپزشک تا دارو بخودی خب منم اون موقع ها از دارو متنفر بودم به روتنشناسه گفتم اقا من این کله تکون دادن و اینارو ترک میکنم اصلا خودم حلش میکنم فقط پیش روانپزشک نرم گفت باشه خب من اون حرکاتو کله تکون دادن و اینارو دیگه پیش خانوادم انجام ندادم تا مثلا نبینن برم به یارو بگن ولی تا تنها میشدم و فرصتی گیر میومد سریع اون کارارو انجام میدادم تکون دادن سر و اینا و اینکه کلی پیش اون روانشناسه رفتیم بابت مشکلات دیگم که یکیش ترس از تنها خوابیدن بود میترسیدم تنها بخوابم شبا و اینا اینا مال کلاس ۹ بودا . بعدش دیگه شد جلسات اخر و اینا اون موقع بابت همین وسواس معتاد گیم و گوشی شدم شاید بگم روزی ۱۲ به بالا فقط گیم میزدم بعد ی شب نصف شب داشتم بازی میکردم بابام مچمو گرفت دید دارم بازی میکنم گوشی و اینارو گرفت گفت تا زمانی که اون روانشناسه نگفته بهت نمیدم که رفتیم پیش اون روونشناسه گفت اعتیاد به گوشیش با بت وسواس و ایم ها ببرینش روانپزشک .

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

ما هم رفتیم روانپزشک و دیگه پیش اون روانشناسه نرفتیم . وقتی رفتیم پیش روانپزشکه گفت بازیتو بکن ۳ ساعت در روز و کلی قرص و دارو داد بابت این وسواس گفت ocd داری همون وسواس فکری اجباری ( عملی ) بعدش گفت تو باید روانشناسم بری که همون مطبش ی روانشناسم داشت معرفی کرد اونجا رفتیم بعد که رفتیم اصلا برا وسواس رفته بودیم هیچ اونم اصلا کاری به وسواس نداشت و کلا ماجرا عوض شد ی جورایی اون شد مشاور تحصیلی من یعنی هر هفته میرفتیم ۱۵۰ پول میدادیم ایشون ۴۵ مین فقط راجب ددس با من صحبا میکرد برنامه میداد و اینا که کارشم خوب بود البته در اخر من نهم معدل ۲۰ شد وضعیت تحصیلیم در حد ۱۸ یا ۱۹ بود که ایشون ۲۰ کردش و اخرین جلسه هم که رفتم هیچکاری نداشت گفت مدارس تمومه نشست باهام بازی کرد. نگید نمیدونم بازی مناسب برا روان و اینا بود نه یا همش تو گوشیش بود یا بازی میکرد اخرشم ۱۸۰ گرفت و شد اخرین جلسه که بابامم خیلی ناراحت شد و دیگه نزاشت برم پیش روانشناس 

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      
2738

ولی پیش این روتنپزشکه بازم میرفتم چون تحت نظر بودم و قرص میخوردم اقا من از اون اول متنفر بودم از قرص به روتنپزشکه به دروغ گفتم خوب شدم و اینا و اونم شروع کرد دوز قرصارو کم کرد تا اینکه قطع شد ولی در این حین وسواس من بدتر و بدتر شد بعد اینکه این قرصارو تموم کرد بهش گفتم وسواس دارم ولی کمه خب اونم شروع کرد ی قرص با دوز اولیه یعنی کمترین دوز از اون قرص دگرو داد به من منم خب گفتم اوکی میخورم و اینا شد دهم دهمم افت تحصیلی شدید کردم معدلمم کلا رو ۱۷،۱۸ میچرخید و در نهایت ترم ۱ شدم ۱۷.۵ رفتیم پیش این روانپزشکه و اینا هیچ گفتم این وسواس نمیزاره درس بخونم و اینا بعد دوز قرصه رو از ۱۰ برد رو ۲۰ گفتیم اوکی خوردیم و اینا البته بگم اون قرصای اول که بهم داده بود کلا نمیخوردم همش در حال قایم کردنشونو و نمیدونم بیرون انداختنشونا و یا حتی اشتباهی خوردنشون قرص صبحو شب میخوردم بعد از ظهره یهویی دوتا میخوردم کلا نامنظم بود و این قرصی هم که رو ۲۰ بود رو هم نا منظم میخورم ی هفته نمیخوردم بعد ۳ رو میخوردم بعد نمیخوردم و اینا بعد حالا وسواسم شده بود این که خب این دارو ها رو روان و اینا تاثیر میازرن اصل کارشون رو مغزه وسواسم این بود که وای نکنه اینایی که خوردم قبلا رو مغز اثر گذاشته باشه حافظه و نمیدونم هوش اینام خراب شده باشه و اینا

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

و با همین موضوع خودمو گول میزدم و درسو ول میدادم یعنی به این بهانه که من قبلا سرمو تکون میدادم شاید مشکلی به وجود اومده باشه و یا اینکه کیه که قرص روان درمانی خورده باشه و نمیدونم اینا کلا درسو ول دادم و افت شدید تحصیلی کردم سال دهم همش سر خودمو گول میمالیدم که نه نمیشه و ول کن با این وضعیت و گذشته ای که تو داشتی کنکور محاله و اینا کلا سمت درس نمیرفتم مگر اینکه چی بشه امتحان مهمی باشه بگیرم بخونم یا مثلا وسط سال پدر و مادر بهم قول دادن اگر معدلم ۱۹ بشه برام گوشی بخرن و من هر جوری بود اون ۲ ماه تلاش کردم خب مدرسه ما هر ماه امتحان میگیرن عین ترم یک و دو و من تونستم معدل ۱۹ رو بیارم و گوشی رو برام خریدن ولی بعد از اون دوباره ول دادم درسو یعنی اون ماهم بابت گوشی خوندم تا بدستش بیارم و اینکه همین انقدر با مشاور مدرسه صحبت کردم با روانشناس مدرسه صحبا کردم این همه مادرم منو برد مدرسه اورد بابت همین مشاوره ها رایگانم بود البته پول داده بودم براش مدرسم غیر انتفاعیه . و در همین حین ماهم این وسواس لعنتی رو داشتیم و زیاد تر شده بود

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

هیچی اینا هم شده بود وسواس برا من وسواس خودبیمار انگاری هم بهش اضافه شد البته اینو روانپزشکم گفت اینوهم داری . مثلا اقا ی بار رفیقم هایپ( انرژی زا ) پرتاب کرد هوا اقا این ی چند قطره از این هایپه رفت تو چشم واقعا میگم صدای سوختن عین قرص جوشان هست میندازی میجوشه قشنگ عین اون شده بود اقا من تا ی هفته تمام زندگیمو ول داده بودم میگفتم الان داغون میشم و اینا چشمم چیزی نشه و اینا البته همون ثانیه اول سریع رفتم شستم چشممو بعدش قرمز و اینا هم حتی نشد ولی بازم ته دلم ناراحت بود بعد هرچی به خانواده گفتم بریم چشم پزشکی جایی گفتن نه قبلا من ی بار حموم بودم ی چیزی رفت تو چشم شبیه موف بود ( فراورده ی بینی ) اقا من همون روز با هطار بدبختی بلند شدم رفتم چشم پزشک یارو مسخرم کرد گفت تو وسواسی هستی و اینا چرت و پرته اصلا چیزی نشده وقتی شستیش تمیز شده دیگه همون شد که خانوادم اصلا ی جور دیگه مشکلاتمو دیدن انگار تمام حرفام از رو وسواس بود البته یکمم فکر میکنم نصف بیشترشون از روی وسواس بود اقا حالا از شانس ما من عینکی ام کلا چشمم از کلاس ۷ بابت گیم خیلی ضعیف شد در حد نمره ۲.۵ الان اقا ما ی عنک گرفته بودیم البته اولیش نبودا رفته بودم شماره چشمم عوض شده بود رفتیم گفتم ی عینکم بگیرم اقا روز اول این دستش شکست رفته بودم دس ت شویی اقا اد این افتاد وسط کاسه توالت دقیقا اون خروجیش البته بعدش با الکل و اب و یانا شستم ولی بازم دلم دوم نیاورده بود.

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

رفتم پیش چشم پزشک با هر بدبختی گفت مشکلی نداره وقتی ی چیزی رو تمیز کنی تمیز میشه دیگه ولی بازم ته دلم میگفتم این چرت میگه هیچی ی مدت اون عینکرو زدم نزدیک ۵ ۶ ماه بعد با هر بدخبختی بود عوضش کردم . حالا اینا به کنار وسواس جدیدم شده بود همیت مسئله خود........ که بعدش من دست به هرجی بزنم نجسه اقا خوب اخرای ........... بهش میگم داستان اخرش داستانع دیگه همون مایعهه اقا تین یبار خورده بود به تنم خشک شده بود اقا اصلا ی وعضی بود گفتم نکنه رفته باشه اتو بدنم نمیدونم بره تو دماعم وارد مغزم بشه نمیدونم از طریق غذا بره تو شکم روده موده رو داغون کنه و اینا ایا اصلا ی وعضی بود مثلا دس به این زدم نکنه اون داستانه روش باشه و اینا کثیفه مریضی پریزی میاره و اینا همینا شده بود دلیلی برای اتلاف وقتم همش با این موضوع ها و فکرا دست و پنجه گرم میکردم خب حالا بگذریم شد اخر ۱۰ و ترم ۲ شروع شد منم درسمو خوندم تا حدودی و اینا هیجی نخوندم تونستم نهایت معدل ۱۷.۵ بگیرم که خانواده اصلا ی جوری شده بودن رفتارشون اصلا ی وعضی بود انگار اضافی بودم توی اون خونه بعد اینکه من وقتی با هرکسی دعوام میشه مثل خوانوادم اونا هی شروع میکنن به نفرین و بد و بیرا گفتن اقا حالا اینا هم شده الان وسواس که نکنه اینا خدایی نکرده زبون لال بگیرن بدبخت شیم البته میرم عذرخواهی میکنم ولی خب به حرحال بازم ته دلم ناراحته همینا شده وسواس که من کلا همچیزو ول بدم اقا اینا به کنار تا هفته ی پیش رفتم پیش روانپزشکه گفتم همچی رو گفتم قرصارو نمیخوردم و اینا همه رو گفتم گفت چون تو خودت دلت به قرص خوردن و اینا نیست یعنی خودت دوست نداری ما کلا نمیتونیم کاری کنیم برا پس اینارو قطع کن و برو رواندرمانی رو شروع کن نتیجه میگیری

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

خب با توجه به شرایط و اینا خانوادم ی جوری مخالفن الان که واقعا ی جیز غیر ممکنه هر جوری بگید صحبا کردم باهاشون از هرکی بگید کمک گرفتم بعضیارو واسطه قرار دادم نشد که نشد مخالفت شدید دارن اصلا نمیزارن من برم پیش روانشناس و اون دکتره هم روانپزشکه گفت عملا تو خوب که هیچ بدترم شدی و این دیگه واقعت رفته بود رو مخ خانوادم خب خیلی خرج کردن بابات همینا و الان شدید مخالفن و اصلا نمیازدن من برمیش روانشناس هیچ راهی هم نداره هرکاری بگید کردم نشد که نشد . راستی اینم بگم موقع درس ترم دو وسواس جدیدم شده بود رنگ اتاق خوابم که توش مطالعه میکردم واسه همینم درس نمیخوندم خب اتاق خواب من کلا طوسیه شما هرچیو بگیری طوسیه تیرست شدید طوسیه سرویس خواب کاغذ دیواری پرده فرش میر مطالعه همچیزم طوسیه و این واقعا حس افسردگی به من دست میده البته اینم بگم از وقتی فهمیدم رنگ ها تو مطالعه و اینا تاثیر دارن اینجوری شدم قبلش مشکلی نبود البته همچیزمم مادرم انتخواب کرده یعنی اتاقمو کلا مادرم همهچیشو نظر داده و خریده و من واقعا نمیتونم در این موردم کاری کنم .

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

خب الانم رسیدم اینجا با وسواس اینکه خب خود........کردی و اون زمان فکرای مذهبی بود در حال عمل اون کارو بودم پس باید برم دوباره اینکارو انجام بدم و اینا

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      

راستی اینم بگم ما مدرسمون شروع شد دقیقه روز اول مدرسه تو فوتسال زانوم اسیب دید رباطش شدید کش ومد دکتر رفتم کلی قرص و ام ار ای و اینا نوشت من روز قبل اینکه بیوفتمم رفته بودم اهل دل شده بودم( خود...... ) و میگفتم شاید اون تاثیر گذاشته باشه روی ام ار ای و اینا و اصلا زانوم بابت همون اسیب دیده باشه چون تو سالن یهویی خالی کرد افتادم رو زانوم شدید صدا داد . هیچ اینم شده وسواس الان چون فیزیو هم میرم و اینکه اهل دلی رو زانو هم تاثیر داره تو نت خوندم و اینکه میگم نکنه فیزیو اینا وقتی دارم اهل دل میشم تاثیر بزاره و یا اینکه این قرص و داروها الکی باشن شاید اون التحاب زانو بابت همین اهل دلی و اینا بوده باشه ( حق میدم کانل نفهمید چی میگم ) هیچ اینم شده وسواس خدایی نکرده اگر با فیزیو خوب نشه باید برم عمل کنم وسط درس و ایناهم میسه ی ماه باید بخوابم خونه بعد عنل بعدش فیزیو و اینا لطمه میخوره به درس هرحور حساب کنیم اینا به کنار . وسواس جدید شده یکیش همین اهل دلی . یکی ضرباتی که به سرم خورده قبلا قبلا خیلی شدید ضربه خورده بود به کلن حالم بد شد ولی نهایتش بیمارستان و اینا نرفتم . اینکه من کلمو زیاد تکون میدادم شاید رو مغز اثر گذاشته باشه ‌ نصف نیمه خوردن اون قرص و دارو ها شاید اثر منفی گذاشته باشه نمیدونم اینکه خود همین وسواس الاتن ی فکرمم اینه تا وقتی وسواس دارم ددس نخونم بهتره چون با وسواس عمرا بشه کنکور کاری کرد اینا همه باعث میشن تو نتونی کنوور قبول شی خدایی نکرده و اینا البته اینو بگم واقعه الان هدف دارم و تو کنکور باید رتبه بیارم تجربی . ولی اینا شدن مانعم مثلا قرار بود تابستون دهمو ببندم دهمو نبستم هیج تو یازدهم و همون دهمشم موندم از نظرتون من چیکار میتونم بکنم تا زندگیم درست شه چیکار میشه کرد به هدفم برسم با این مشکلات چجوری وسواسو درمان کنم ؟؟؟

زندگی پر شده از لالایی خونایی که هنوز بیدارن !!      
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز