بعد ظهر رفتیم بیرون یه تاب خوردیم یکم تمرین رانندگی کردم مادرشوهرم همیشه ی خدا تا در باز میشه میپره تو پله ها طبق معمول اومد گفت کجا بودین گفتم بیرون اومدم توخونه خودمون دوباره شب حوصله مون سررفت رفتیم مادرشوهرم اومد تو پله ها گفت کجا بودین گفتم بیرون و اومدم خونه پاشد اومد پایین من دستشویی بودم شوهرمم بیرون بود درو باز کرد اومد توخونه گفت در زدم باز نکردی اومدم تو بعد گفت کجا رفته بودین گفتم بیرون گفت جایی بودین گفتم ن بیرون تاب خوردیم گفت اها بهتون شک کردم امروز دوبار رفتین بیرون😐 ب نظرتون بااین حجم از فضولی چیکار کنم ب شوهرم بگم مامانش چی گفته و بگم کلافه شدم از بازپرسی کردنشا تا تذکر بهش بده واقعا نمیخوام بی حرمتی شه