2726
عنوان

داستان زندگیم ، هر شب یک قسمت!

6577 بازدید | 93 پست

سلام من سوگندم دوست دارم هرشب اینجا یه قسمت از زندگیمو بنویسم تایادگاری بمونه🥰

یه وقت هایی باید تیپا بخوری تا توپت پر بشه، خداجونم بابت داده و نداده ات شکر که هرچی شد صلاحم توش بود

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

لطفا منم تگ کن کاملشو گفتی

سرکوه بلند فریاد کردم،علی شیرخدا را یادکردم،علی شیرخدا_یاشاه مردان،دل ناشاد مارا شادگردان.علی شیرخدا دردم دواکن.مناجات مرا پیش خداکن.قرآن همه اش یک یاعلی است.إرحَمْ عَبْدِکَ ضَعیفْ.الهی یا حمیدُ بحق محمد،یا عالیُ بحق علی،یافاطرُ بحق فاطمه یا محسنُ بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب(س)وفرجنابه_حاجتم رو برآورده بخیر کن و مشکلمو هم حل بخیرکن پیغمبر اکرم فرمود: خداوند فرشته‏ ای را موکّل، بر کسی کرده است که بگوید: «یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینٍ»، وقتی که شخصی3مرتبه این نام را ببرد،فرشته به او می‏گوید:أرحمُ الراحمین به تو رو آورد، پس از او بخواه هرکسی به نیت من 7 مرتبه یا ارحم الراحمین خوند اطلاع بده منم براش بخونم.خدا یه راه های من حیث لایحتسب هم داره که به گمان من نمیاد اما خودش بلده ﺷﺄﻥ ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻛﻨﺪ ، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻰ  ﮔﻮﻳﺪ : ﺑﺎﺵ ، ﭘﺲ ﺑﻲ ﺩﺭﻧﮓ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻣﻰ  ﺷﻮﺩ.سوره یس(٨٢)
2728

قسمت اول:

بهمن ماه سال ۷۸ بود که دنیا اومدم، مامانم همسر دوم بابام بود حدود ۲۰ سال ازش جوونتر بود! بابام هم از زن اولش ۵ تابچه داشت ۳ تادختر و دوتا پسر که با مامانم ازدواج میکنه ، یعنی عاشق و شیفته اش میشه و بیخیال بچها و زن اولش میشه و عشق پیری و خلاصه مامانم منو باردار میشه ، یه روز که عروسی دختر عمم بوده بابام به زن اولش میگه بیا بریم عروسی که زن اول نازمیکنه و نمیاد و بابامم به مامانم ک زن دومشه میگه بیا عروسی مامانمم که پایه بوده قبول میکنه و اونموقع من توشکمش ۶ ماهه بودم! و میاد عروسی و امان از دل غافل که زن اولم میخواسته بابامو سوپرایز کنه و از قبل اونجا توعروسی بوده😑 خلاصه عمم ک میدونست بابام شلوارش دوتا شده جلو همه میگه یه دیس واسه زن حسین( اسم بابام حسینه) ببرید اخه حامله است ... زن اول بابامم میگه زن حسین که منم! منم ک حامله نیستم؟🤔 و میره دنبال کسی ک میخواد غذارو ببره و میبینه ای داد بیداد صمیمی ترین دوستش شکمش بزرگ شده و میفهمه ک باشوهرش ازدواج کرده!

یه وقت هایی باید تیپا بخوری تا توپت پر بشه، خداجونم بابت داده و نداده ات شکر که هرچی شد صلاحم توش بود
قسمت اول: بهمن ماه سال ۷۸ بود که دنیا اومدم، مامانم همسر دوم بابام بود حدود ۲۰ سال ازش جوونتر بود! ...

خلاصه اونجا شر و دعوا پیش میاد و عروسس حسابی بهم میریزه اخرشبم بابام دوتاشونو میاره جلوی هم بهشون میگه ببینید دوتاتون زن منید .. زدوتاتونم بچه دارید میتونید باهم بسازید میتونیدم نسازید و بزنید تو سرکله هم کدومش براتون بهتره؟ خلاصه اونشب زن اولی میخواسته خودشو از پشت بوم پرت کنه پایین و بچهاش که حدودا ۲۰ سالشون بوده جریانو میفهمن 

و میرن دم درخونه مامانم کولی بازی و مامانم ک‌من ۶ ماهه توشکمش بودمو کتک میزنن😞 

بابام حدود ۶ ماه بامامانم زندگی میکنه اما زن اولی بهش میگه یا باید خونه رو بنامم بزنی یا باید برگردی ! بچه روهم وقتی دنیااومد بیار من بزرگش میکنم

یه وقت هایی باید تیپا بخوری تا توپت پر بشه، خداجونم بابت داده و نداده ات شکر که هرچی شد صلاحم توش بود
خلاصه اونجا شر و دعوا پیش میاد و عروسس حسابی بهم میریزه اخرشبم بابام دوتاشونو میاره جلوی هم بهشون می ...

بابامم به مامانم میگه .. زنم میخواد خونه رو از چنگم دربیاره وقتی بچه امد بچه رو بمن بده من ارومش میکنم و بعد برمیگردم پیشت .


هرچی از وحشی بودن بچهای اون زن بگم کم گفتم انقدر پدرم و مادرم و زجر دادن یادمه عمم میگفت از تودسشویی نجسی میاوردن میریختت در خونه مامانم ک‌منو حامله بوده😔


بگذریم خلاصه مامانم هم ساده قبول میکنه و وقتی منو دنیامیاره توبیمارستان زن بابام میاد منو ازش میگیره و میبره فکرکن ۹ ماه باردار باشب و بهوش بیای ببینی بچتو بردن اخ بمیرم برا مظلومیت مادر

یه وقت هایی باید تیپا بخوری تا توپت پر بشه، خداجونم بابت داده و نداده ات شکر که هرچی شد صلاحم توش بود
بابامم به مامانم میگه .. زنم میخواد خونه رو از چنگم دربیاره وقتی بچه امد بچه رو بمن بده من ارومش میک ...

یک سال زن بابام فشار میاورد ب پدرم ک مامانمو طلاق بده بابام خیلی صبوری کرد ولی نتونست خیلی اذیتش کردن و بلاخره بعد یک سال وقتی یک سالم بود مامانمو طلاق داد ولی تا ۷ سالگیم هر زوط پیشش میرفتم بهش سر می زدم ولی چ سر زدنی؟ 

اینقد زنبابام بم میگفت وقتی مادرت بمیره باهم میریم بالا سر قبرش میرقصیم ک ازمامانم متنفر شده بودم.تومدرسه همه میگفتن دوتامامان داری خیلی خجالت میکشیدم بچگیام بدترین روزای زندگیم بود ک هرگز دوست ندارم برگردن بهش هیچکسو نداشتم بم محبت بکنه هیچکش نبود تومشقام کمکم بکنه حسرت یه اغوش مادرانه مونده بود به دلم ... بچگیم با عقده و تحقیر گذشت تا ۷ سال هر روز پیش مامانم میرفتم ولی شب پیشش نمیذاشتن بمونم یه روز که داشتیم بابابام میرفتیم پیش مامانم بهش گفتم بابا کحامیریم میریم پیش مامان؟ گفت نه! اخه مامان مرده.........! 

پایان قسمت اول

 .ادامه دارد

یه وقت هایی باید تیپا بخوری تا توپت پر بشه، خداجونم بابت داده و نداده ات شکر که هرچی شد صلاحم توش بود
اسی ببخشید مامانت چرا بدوستش خیانت کرد و شدزن شوهر دوستش؟؟؟

زن بابام بخاطر نیازای جنسی پدرم بهش اجازه داده بود زن صیغه کنه ولی فکرشو نمیکرد یکیو عقد دائم کنه و اونم باردار بشه!

یه وقت هایی باید تیپا بخوری تا توپت پر بشه، خداجونم بابت داده و نداده ات شکر که هرچی شد صلاحم توش بود
عزیزم تو گناهی نکردی  تو این وسط آسیب دیدی

آسیب های زیادی دیدم باین وسط زندگی من تباه شد

یه وقت هایی باید تیپا بخوری تا توپت پر بشه، خداجونم بابت داده و نداده ات شکر که هرچی شد صلاحم توش بود
حالا نمیشه یکم بیشتر تعریف کنی🥲

چرا میشه الان قسمت دومشم میگم

یه وقت هایی باید تیپا بخوری تا توپت پر بشه، خداجونم بابت داده و نداده ات شکر که هرچی شد صلاحم توش بود
2706
ارسال نظر شما
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز