من وقتی رفتم توی زندگی مشترک فهمبدم اینحساسیت چقدر مشکل زا هست
واقعا می دیدم با شوهرم فرق دارم.
تویمشکلات خیلی خیلی عصبی میشدم و دیگرانو هم کلافه میکردم
باردار که شدم میخواستم بمیرم....اصلا فکر نمیکردم اینقدر سخت باشه....روحی و جسمی حالم بد بود
بعضی وقتا ته دلم میگفتم کاش این بچه سقط بشه....و شد
همیشه شوهرم بهم میگه اگه حساسیت بیش از حدت به مسایل رو کنار نذاری بیچاره میشی....
مثلا یه اتفاق بدی افتاده....دیگران از ۱۰ تا مثلا واکنششون ۳ هست من ۱۰.
یعنی عکس العملم با اتفاقی که افتاده تناسب نداره