دیشب تا صبح خواب میدیدم که شوهرم چت میکرده با چند تا دختر و من تو خواب گریه میکردم
حالا این بکنار برا شوهرم گفتم میخندید و گفت
دیروز رفته بودیم تو قبرستون محله اشون سر پدربزرگ و...اشون با مادرشوهر و شوهرم و... بعد گفت اون دختره فلانی و فلانیو دیدی اون تو مجردی بندال من شده بود بیا منو بگیر و .... داستانشو قبلا برام گفته بود حتی باباش با پدرشوهر من دعواش شده بود گفتم اره گفت اون همون بود حالا یادمه چقدر بر و بر داشت منو نگاه میکرد منم مادرشوهرم کنارم بود و شوهرمم بچه ام بغلش بود وای الان بیشتر اعصابم خورد شد اینم گفت