میگم که کل خانوادشو بمنو جفت داداشامو مامانم ترجیح داد.من میگم خودم کادر درمان بودم خواستگار خوب برام میومد بعد میرفتن با عمم و مامانشون سه تایی نصف شب راجبه خواستگاره بحث میکردن اگه میدیدن از عمه و شوهر عمه و عموها وزنشون و کل هفت جدشون طرف بهتر بود یواشکی ردش میکردن بمن میگفتن نکه خیلی خوشگلی نپسندیدنت به اونا گفته بودن من نپسندیدم. بعد صبح ساعت ۷ صبح میدیدم گل وشیرینی طرف نیست. تو ماشین قایم میکرد ومیبرد محل کارش بعد عصر با عمم بیخبر میرفتن پس میدادن. بعد عمم رو سر کوچه پیاده میکرد خودش جدا میومد چون خونه هامون روبه روی همه که ماها شک نکنیم اینا باهم بودن. گاهی ساعت ۲ ظهر که بابام از کار میومد عمم از قبل توکوچه بود که اگه حرفی چیزی دارن اونجا بگن کسی نفهمه.من کلی عمرم رفت تا فهمیدم اینا چیکارن میرفتم طبقه بالا که خالیه میدیدم.چون میدونستم خیلی ادمای حیله گرین.کلی خواستگار وکیل وپزشک و مهندسمو رد کردن ولی یه عده بی سوادوبیکار برام میاوردن.براهمین الان تو۳۱ سالگیم مجردم هنوز.اینم پارسال نوروز خود عمم از دهنش دررفت با افتخار گفت نه من رفتم گل وشیرنی فلانی رو پس دادم.اونوقت الان دخترش ۱۷ سالشه تازه کنکور داده هر شب پای دسته ها که براش شوهر پیدا کنه
وقتیم بیکار شدم هم عمم هم خود بابام علنا بهم گفتن حقت بود بیکار شدی طرحی بودی غروررداشتی ولی اونا انداختنت بیرون.تازه بابام حرفای عممو میگفت.معلوم بود اینارو اون کرده تو گوشش
باز چند سال پیش دانشجو بودم با دوستم رفتیم ازین چادر استین دارا گرفتیم.همین زنعموم فکر کرد مثل خودش که حسوده من روی حسادت اون اینکارو کردم با عموم دعوا کرده بود عمومرفته بود به مامانبزرگم گفته بود اونم به بابام که این چادرشو بگید ورداره وگرنه به بلایی سر خودم میارم بابامم به دروغ بهم گفت یع خواستگار برات پیدا شده فقط میگه ما ازین مدل چادرا نمیپسندیم اینو بردار منم فهمیدم کار زنعمونه چون باهم مشهدم بودیم دیدم بد به چادرم نگاه میگنه برنداشتم تا اخر بابام بدون اجازه نصف شب برداشته بود فرداشم برده بود داده بود به این گداها.
حالا من کلا چادری هستم ولی زنعموم فقط محرما و جاهای زیارتی چادر سر میکنه کلا سالی دوسه بار استفاده میکنه.
ولی هر کدوم از فامیلشون کپیه کارا وخریدای منو انجام بدن اشکال نداره