الان باید شب بود من و تو با یه شورلت قدیمی نوا کوپه میزدیم تو دل جاده های پر پیچ و خم جاده چالوس ،برات از موج موهات میگفتم که هر وقت پا گذاشتم تو این جاده عین یه بختک افتاد به جون دلم،از سبزی جنگلش بگم که عین چشمای تو بکره ،دم دمای صبح میشد و ما همینجور تو ماشین تو سکوتش فاز سیاوش قمیشی میگرفتیم و تو پاهای خستتو مینداختی روی داشبورت و من غر میزدم ،یکم دوغ ابعلی باز میکردی و من از ترشی مزه اش که تا ته معده امو میسوزوند قیافه امو مچاله میکردم و تو اون لبخندای قشنگتو عین تیر هوایی شلیک میکردی
من مثلا بی هوا نگاهم میپرید رو خط لبخندت و تو اروم اروم از شرم جمعش میکردی و من فرمونو بین انگشتام له میکردم و اروم پچ میزدی جلوتو بپا