دیشب تاپیک زدم داستان دیشب پیش اومد من و شوهرم خیلی خوب و خوش بودیم مامانم دفه قبلی ک اومد مادرشوهرعوضیم اومد اینجا دعوا راه انداخت ابروریزی کرد و قطع رابطه کردم باهاش واقعا زن بدجنسی هست .
حالا ما عید رفتیم شهرستان مامان بابام تحویل گرفتنا حتی ماشین بابام همش زیرپای شوهرم بود ک راحت باشه و...
مامانم دوروز اومد پیشم موند دیشب بلیت قطار گرفتم که بره رگبار و بارون شدید میومد اسنپ پیدا نمیشد اژانسم بلد نبودم
هرچی به شوهرم گفتم بیا مامانو ببریم نبرد
نمبدونم دلیل اصلی کارشو فقط اینکه ابروم جلو مادر پدرم رفت سکه یه پول شدم
حالا مامانم از وقتی رفته میگه باید بیای اینجا چندروز تا قدرتو بدونه