2726

چون خالش زنگ زد تعارفم کرد که برم همگی رفتیم الان میگه چون بی احازه من رفتی حق نداری برگردی خونه 😑😑😑😑خونه مادرشوهره انقد کار کردم بریدم دیگه 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
با مادر خودشم مشکل داره ک بی اجازش رفتی  چه بی منطق واس خونه خودت رفتن‌اجازه لازم‌نیس پاشو بر ...

خونم دوره نسبت به اینجا اگه برم در وا نکرد چه کنم با سه بچه کلیدم همرام نی

خونم دوره نسبت به اینجا اگه برم در وا نکرد چه کنم با سه بچه کلیدم همرام نی

کلید خونه رو چرا نداری؟ خدایا از دست شما زنا با سه تا بچه چرا یه مدیریت نداری برای زندگیت ک اون آقا اجازه بده نده راه بده نده .ناراحت نشی ولی انگار که خودتو خیلی کوچک کردی تو این زندگی

کلید خونه رو چرا نداری؟ خدایا از دست شما زنا با سه تا بچه چرا یه مدیریت نداری برای زندگیت ک اون آقا ...

اره حقمه چون بچه بودم شوهر کردم همش فکر میکردم اون تصمیم درست رو میگیره همش بهش چشم میگفتم کاش بمیرم 

خونم دوره نسبت به اینجا اگه برم در وا نکرد چه کنم با سه بچه کلیدم همرام نی

صبح برو کلیدساز بیار درو وا کنه 

این مسخره بازیا چیه! 

چه خبره تو خونت که تو نباید باشی 

با سه تا بچه هنوز برای جایی رفتن باید بهت اجازه بده!!!!!؟؟

کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار می‌گه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک هم‌خانه باهاش ادامه بده.
اره حقمه چون بچه بودم شوهر کردم همش فکر میکردم اون تصمیم درست رو میگیره همش بهش چشم میگفتم کاش بمیرم ...

دور از جونت چرا بمیری، سعی کن حالا ک مادر سه تا بچه ای خودت مدیریت کنی درست کن زندگیتو .حالا امروز هم بمون عیده ولی از فردا شروع کن اول خودتو تغییر بده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730