حالم خوب نیست گرفته ام
صبح به شوهرم گفتم بریم بیرون گفت پدر مادرش هم بیان منم گفتم تنها بریم دعوا راه انداخت حالمو بدتر کرد رفت
العان میگه بلند شو بریم
دیگه خسته شدم از دستش
همش فکر خودشو خوانوادشه اگه تایم اضافه بیاره میاد سراغ ما
کاش راه بود طلاق میگرفتم