الان نزدیک دو ساعت خوابیدم
تو خواب یه کتاب عجیب وغریب رو باز کردم بخونم همین ک باز کردم یه جن از پشت بغلم کرد گفت ازین به بعد همیشه باهاتم
حس بدی بود تو خواب رفتم پیش مامانم گفت صورتتو بشور خوب میشی بیحااااااااااااااال بودم صورتمو شستم نشد
با خودم گفتم من خوابم بیدار بشم درست میشه
هرچی سعی کردم نشد بیدار بودم ولی جسمم تکون نمیخورد جیغ میزدم بسم الله میگفتم اسم بچهام صدا زدم نشد
حتی با خودم گفتم شاید این همون مردنه باز تقلا کردم نشد با خواب دیدنم شروع شد مهمون داشتم نمیتونستم چشامو باز کنم فضا آبی بود
یه لحظه چشام باز کردم قلبم عجیب تند میزد