دوروز پیش تولدم بود با همسرم قرار گذاشته بودیم بریم بیرون و برنامه ریزی کرده بودیم از قبل
مادر شوهرم زنگ زده بود به همسرم گفته بود ما شب میاییم خونتون شام ( تولد هم یادش نبود همینجوری مهمونی میخواست بیاد ) همسرمم بهش گفته ما برنامه داریم که بریم بیرون چون تولد خانوممه و این حرفا
اینم بگم که خود مادر شوهرم چند بار شده ما خواستیم بریم گفته نیایید مثلا جایی میخوام برم یا مهمون دارم و خودش هم اصلا مارو دعوت نمیکنه
بعد زنگ زد به من خیلیی سرد و طلبکار گفت زنگ زدم شوهرت گفته تولدته میخوایم بریم بیرون بااااشه خوششش بگذره ( با یه لحن خیلی بدی گفت ) تولدمم تبریک نگفت اصلا واقعا خیلییی نامرده من اصلا بهشون کاری ندارم بدی ای نمیکنم همیشه احترامشونو دارم هر وقت میان خونم به بهترین شکل پذیرایی میکنم
حالا شوهرم میگه امشب دعوتشون کنیم منم گفتم من حالم خوب نیست مهمون دعوت نکن