2737
دکتر نصوری
logo

تبـادل نـظر

تبادل نظر

تبادل نظر

  1.  تبادل نظر
  2.  متفرقه
  3.  درد دل
  4.  چیکارکنم از دست این شپش😭😭
2734
دکتر پوریوسف
عنوان

چیکارکنم از دست این شپش😭😭

745 بازدید | 55 پست

وای  سرم میخارید اومدن دیدن ک یدونه داشته راه میرفته چندتام تخم بود ک اونو دراورد مامانم😭

چیکاااارکنممممم همش ازاینو اون میگیرم هرسال مکافات داریم توروخدا اگه راه درمانی میشناسین بگین بخرم بزنم 

فقط زرر نداشته باشه ب موهام اسیب بزنه ممنونتون

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
1401/04/16
|
14:50
اظهار نظر
مشاهده افراد آنلاین

جیوه یاسنگ طلا

عشق جانم   توهمه زندگیمی پادشا قلبم  همیشه باش ازروزی ک واردزندگیم شدی انگارخداهمه ی دنیا روبهم داده یه تارموت وبادنیاعوض نمیکنم توعاشق ترین مرددنیایی ک عاشقانه دوستم داره ومن ب این عشق ایمان دارم پادشاه زندگیم افتخارمیکنم ب داشتنت خداجون مراقب یکی یدونم باش همیشه.سایت بالاسرزندگیمون ونی نی های آیندمون نفسم عاشقتم دلبرجان هرلحظه ک بهم میگی دوستت دارم جون میگیرم برای همتون آرزوی همچین عشقی دارم وخوشبخت بودن کنارعشقتون آرزودارم همتون ب عشقتون برسین وحاجت رواشین الهی آمین   دوکاربره
1401/04/16
|
14:51

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
بامبینو

یه سنگای ریزی است بنفشه توبسته های کوچولوعطاری هامیفروشن 

عشق جانم   توهمه زندگیمی پادشا قلبم  همیشه باش ازروزی ک واردزندگیم شدی انگارخداهمه ی دنیا روبهم داده یه تارموت وبادنیاعوض نمیکنم توعاشق ترین مرددنیایی ک عاشقانه دوستم داره ومن ب این عشق ایمان دارم پادشاه زندگیم افتخارمیکنم ب داشتنت خداجون مراقب یکی یدونم باش همیشه.سایت بالاسرزندگیمون ونی نی های آیندمون نفسم عاشقتم دلبرجان هرلحظه ک بهم میگی دوستت دارم جون میگیرم برای همتون آرزوی همچین عشقی دارم وخوشبخت بودن کنارعشقتون آرزودارم همتون ب عشقتون برسین وحاجت رواشین الهی آمین   دوکاربره
1401/04/16
|
14:52
سرکه سفید رو بریز توی موهات با شونه دندونه ریز شونه کن مدام چند روز پشت هم انجام بده از بین میرن

بخدا دیشب سرکه سفید زدم داشتم میمردم از بوش خودم نمیدونم چرا بازم هست😭😭😭

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
1401/04/16
|
14:52
2738
دکتر نصوری
جیوه یاسنگ طلا

جیوه؟😐😳

تو با لاک نماز بخونی خدا قبول میکنه اما بنده اش نه! مريض باشی و روزه نگیری خدا قبول ميكنه اما بنده اش نه! چادر سرت نذاری و به خدا فکر کنی خدا قبول میکنه اما بنده اش نه! میدونی مشکل از کجا شروع شد؟ اونجایی که بنده هاش یادشون رفته "قضاوت" مخصوص "خداست" نه اونا...
1401/04/16
|
14:52
حنا بذار و تمام

حنا بی رنگ؟؟خودمم تو فکرش بودم

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
1401/04/16
|
14:53
بخدا دیشب سرکه سفید زدم داشتم میمردم از بوش خودم نمیدونم چرا بازم هست😭😭😭

چون باید تا یک ماه مدام چک بشه و درمان با سرکه و شونه کشی ادامه داشته باشه

یکی جا بمونه تمومه

مراقبت کن تا یه ماه

تو با لاک نماز بخونی خدا قبول میکنه اما بنده اش نه! مريض باشی و روزه نگیری خدا قبول ميكنه اما بنده اش نه! چادر سرت نذاری و به خدا فکر کنی خدا قبول میکنه اما بنده اش نه! میدونی مشکل از کجا شروع شد؟ اونجایی که بنده هاش یادشون رفته "قضاوت" مخصوص "خداست" نه اونا...
1401/04/16
|
14:53

یک نوع دارویی هست مخصوص دام هاست برای گوسفند و اینا تو بازار می فروشن باید با روغن بادام قاطی کنی باهاش سرتو چرب کن یک روسری هم سرت کن بخواب صبح همه شپش ها مرده تو بازار دارن بعنی این دارو عالیه 

1401/04/16
|
14:53
وازلین بزن بذارچن ساعت بمونه بعدباشامپوبشور

واای فقط باید چنساعت بشینم بزنم ک🙄

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
1401/04/16
|
14:53
2706
فرش بهشتی
به روز رسانی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

حالت تهوع از قرص سبیل ؟؟

hnfmaed | 28 ثانیه پیش

فریب دادن:)

i_am_vida | 35 ثانیه پیش

قیمت طلا امروز ۹۶/۱۱/۲۳

سوسانو_هستم | 38 ثانیه پیش
بیشتر ببینید
2687
سیف

تاپیک های به روز شده

خواستگاری از دختر بچه ی چهارده ساله

نمیدونم تخریب بود یا تعریف ولی قربونت 😌...
6 ثانیه پیش

از خودم متنفرم خیلی بی عرضم

فقط با تراپی پیش روان درمانگر درست حسابی...
7 ثانیه پیش

همونبم که گفتم نامزد دوستم برا تولدش تیگو هفت خریده +واقعیت

قبلا فک‌میکرذم دکتری و پرستاری شغل مقدسی...
8 ثانیه پیش
بیشتر ببینید
پربازدیدترین تاپیک های امروز
خانوما بیاین توروخدا رفتم توروبیکاشوهرم
توسط   fru6rhrdyyreyr4  |  12 ساعت پیش
شما هم شوهر خیالی دارید؟
توسط   جنگجوی،اندوهگین  |  12 ساعت پیش
خواستگاری از دختر بچه ی چهارده ساله
توسط   آسایش۱۳۸۸  |  12 ساعت پیش

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

تو بچگی از چه وسیله ای میترسیدی

بینام1996 | 1 روز پیش

یک دنیا دلتنگیِ من

دلخوشی1 | 21 ساعت پیش

بیایین عکس بزاریم آدم شناسا بیان

dokhi97689 | 1 روز پیش
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های امروز
خانوما بیاین توروخدا رفتم توروبیکاشوهرم
توسط   fru6rhrdyyreyr4  |  12 ساعت پیش
کاشکی ی حس شیشم یا ف...الگیر بود:))))
توسط   سیندرلایی_در_شب  |  11 ساعت پیش
چرا نمیخوابین
توسط   کردستان_زیبا  |  9 ساعت پیش

امروز با کلینیک

پرسش و پاسخ

پرخاشگری کودک سه و نیم ساله

پرسش و پاسخ

کی می تونم تست بارداری بدم؟

پرسش و پاسخ

آیا باردار هستم؟
ورود به کلینیک