من خیلی بر خانواده شوهرم خوب بودم ولی بعد مدتی اول مادرشوهرم بعد جاریام مستقیم و غیرمستقیم میگن برما نوه و پسرمون مهمه و همش منو نادیده میگیرن یا شوهرم میگم نریم جایی یا دیرتر بریم میگه تو نیا
کی ؟چیکار کردن ؟شوهرت چه طور قانع شد و سبکت تو قانع کردن شوهرت چه طور بود به منم یاد بده لطفا
مرفتم خونشون زیاد تحویلم نمیگرفتند، پدرشوهرم چشم رو میکرد و تیکه مینداخت. آخرین بارم که رفتیم پدر شوهرم به خانوادم بی احترامی کرد ، منم بعد از اینکه از خونشون رفتیم بیرون به شدت با شوهرم سرد رفتار کردم یه کاری کردم خودش پشیمون شد از اینکه منو برده اونجا . بعدم بردمش پیش مشاور اونم گفت زیاد پیش خانوادت نبر زنتون، ببین شوهر من منو ییک ماه خونه مادرش نگه داشته بود، به مشاور گفتم من از این مرد بچه ننه خسته شدم، مشاورم باش صحبت کرد، الان خود شوهرم به غلط کردن افتاده میگه خواستم برم تو نیا دیگه ،منم دیگه از وقتی اومدم خونه محل س گ به فامیلاشون نزاشتم ، حتی یه زنگ نزدک، انقد ک اذیتم کردن
عزیزم وقتی نرفتی واکنش خانواده شوهرت چی بود و چکار کردن؟
هیچی ، هیچ عکس العملی نشون ندادن، پدر شوهرم که زنگ میزنه به شوهرم احوال منو ازش میپرسه ولی من دیگه محلش نمیزارم . مادرشوهرمم که بدتر ، الحمدلله خواهر شوهر برادر شوهرم ندارم