من پدرم دکتر براش امپول پیلیسیلین نوشته بوذ هرروز میزد قرص چرک خشکنم میخورد پیلیسیلین وی هر هش ساعته فککنم بازم برو داروخونه ببین چیمیگه
تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
مسواک بزن. نخ دندون هم بکش.با آب نمک هم بشور. بعد برو دکتر
هر حادثه ای که در اجتماع اتفاق میفته ، همه ی ما زنجیر وار بهم ربط داریم. یکی اثرش رو زود میزاره یکی دیرتر .شمایی که انگشت اتهام رو میگیری سمت کسی ، سه تا انگشتت به طرف خودته. ❤️❤️❤️من زنم ، مولا علی من را ریحانه خطاب کرده، من مادرم ، من نور خانه ام ، هر بار شیری که به نوزادم میدهم ، مثل آزاد کردن یک بنده است ، یک لیوان آبی که دست همسرم میدم برتر از یکسال نماز شب و روزه گرفتن است ، موقعی که دیگ غذا را میشورم خداوند هم گناهان من را میشوید، هر بار به موی فرزندانم شانه بزنم خداوند به ازاء هر مو حسنه ای میدهد و گناهی را پاک میکند (احادیث ائمه س ) خانه مقدس است ، خانواده مقدس است. خانه ی من حریم پاک خداوند است. سخنرانی شهید سلیمانی در مقر توپخانه جبهه مقاومت در سوریه : ما بعد از اینکه میگوییم مدافعان حرم ، فکر میکنیم مدافعان حرم خلاصه است فقط در این دو حرم مقدس عزیز سیده رقیه و سیده زینب . کل جمهوری اسلامی حرم است . وجوبش کمتر از حرم سیدالشهدا نیست ، کل جمهوری اسلامی. گستردگی این حرم بیش از گستردگی حرم حضرت زینب سلام الله علیهم است.