یه پارچه نخی خوشگل خریده بودم کلی ذوووق داشتم شومیز بدوزم تا نصفه دوختم باچه زحمتی یقشو درآوردم دیدم کم اومد رفتم بخرم تموم شده بود😖😖😖😖😫😫😫😫😫😫😫
مجبور شدم پارچه مشابه بخرم که اونقدرا خوشگل نیس تازه چون دید مجبورم گرونتر بهم انداخت😫😫😫😫😫😫
حالم گرفته شد الان سگ سیاه افسردگی نشسته کنارم دمشو تکون میده
چرا وقتی آدم ذوق یه کاریو داره همش بدبیاری میاره😑😑