یه هفته نشده عروسی کردیم میگ سه ماه فرصت میدم بعدش بچه دار شیم .... اونم پسر ...
محدودیت گزاشته برام هفته ای یبار میری خونه بابات اونم با خودم حق نداری اضافه بری 😞
خیلی بد دله خستم کرده 🥀😞
میگم پول بده لازم میشه پول بزار خونه میگ منو خر فرض کردی پول رو میخوای چکار ....
من همه چی برات میخرم دیگ هر چی خاستی هم میگیریم هزینه های عروسی رو نصف کرد از پول شیرینی گرفته تا تالار و ارایشگاه بابام داد
میگمم من زنم خرج دارم ها ماه یه مبلغی بده نمیگم زیاد هر چقدر در توانته میگ از این خبر ها نیست دوسداری خرجی به بابات بگو بزنه به حسابت 😞😞
موندم چه تصمیمی بگیرم خیلی داغون شدم تو این یه سالو نیمی که باهاش بودم حالا نامزدیم خونه بابام بودم چیزی حس نمیکردم
الانم با بغض و گریه و .دستام میلزره تایپ میکنم 🥀💔🖤کاش هیچوقت انتخابش نمیکردمش💔💔💔