وقتی ب خابم میاد ک میگه بریم؟؟؟میای؟؟؟؟دو روزپیش دستشو گزاشت دستم و من تو خاب احساس کردم روحم از بدنم خارج میشه قلبم یجوری میشد انگاردارن سوراخش میکنن گفتم پس بچه ها چی ک یهو انگار افتادم زمین بعد انگار ک شوک وارد کنن تا فردای انروز حالم بد بود و سر درد ولم نمیکرد من هربار ک خابشو میبینم همینه اوضاع میاد ب خابم و میگه بریم یا حاضر شو بریم اصن حرف نمیزنه خیلی دلتنگشم کاش من میمیردم کاش بچه هام نبودن خودمو میکشتم راهی هس دعایی هس بخونم بیادحرف بزنهباها؟؟؟