راستش من شرایط دوستی و اینا را داشتم ولی خودم نخواستم برم دنبال این حرفا.
چوون یکبار تو دبیرستان با یکی از دوستام خیلی صمیمی شده بودم و سر اون ماجرا واقعا اذیت شدم با جون کندن اون دوستی مزخرف تموم کردم بعد رفتم مشاوره بهم گفت آدم سالم محبت یک آدم درست تو دلش میاره منم حساااابی از اون قضیه درس عبرت گرفتم. خب میدونی رابطه دوستی با یک دختر با اینکه با یک پسری وارد رابطه احساسی بشی فرق داره و خیلی بدتره اگر به نتیجه نرسه.
منم هییییچ احدی تو زندگیم راه ندادم هر مورد ازدواج داشتم عاقلانه بررسی کردم ببینم اصلا باهاش اینده دارم یا نه. تا اینکه شوهرم اومد منم دیدم اهداف و افکارمون نزدیکه میشه واسه یک عمر زندگی روش حساب کرد بدون دلبستگی خاصی بهش جواب مثبت دادم و از همون اول دوست داشتم باهاش باشم و همون ویژگی هایی که عقلم تایید کرده بود باعث علاقه ام بهش میشد مثلا خیلییییییی حساسم رو روابطش با زنا. خب از همون اول مدنظرم بود دیدم داره گفتم اره الانم واقعا از این جهت بد نیس. یا ادب وای که جقد من برام مهمه. مثلا تعجب میکنم بعضیا میگن شوهر من دست تو دماغش میکنه یا ... خب اون جلو من اصلا اینکارو نمیکنه منم از اول به این ملاک دقت کردم داشته باشه.
ولی یادت باشه اگر از قبل کسی دوست داشته باشی که اغلب بدون شناخت واقعیه زندگی برات جهنم میشه چون ظاهر یکی با باطن یکی دیگه هی مقایسه میکنی