z.sd:
همسر نازنینم، (اسم همسرم) مهربانم
آرامش این قلب طوفان زده، حالا که دارم برایت مینویسم قرار است جمعه برای به دنیا آوردن دختر دلبندمان به بیمارستان برم...
نمیدانم شاید برای این رفتن دیگر هیچ برگشتنی برای من در کار نباشد...
شاید مجبور باشی دخترمان را در آغوش بگیری و بدون من و همراه با یادم به خانه بیایی....
از خدا میخواهم عمر طولانی به من بدهد تا بتوانم سالهای دیگری هم زندگی را کنارت عاشقی کنم، و الحق که تو معشوق من، آفریده شدی برای شیفته ات شدن، این سه سالی که کنارت بودم، ثانیه به ثانیه اش برام زیبا بود، حتی قهر های بچگانه مان...
میدانم خیلی اذیتت کردم، خیلی وقتها قدر تو را ندانستم و بغض را مهمان قلب مهربانت کردم، ولی بدان بی شک، بی نهایت عاشقت بودم و هستم...
از همان روزی که قهوه ای چشمانت را دیدم، سرخی قلب من سرخ تر شد و تپش قلبم بیشمار...
مرد من، دلبندم، اگه در ادامه مسیر زندگی نبودم که پا به پایت از فراز و فرود های زندگی بگذرم، تو را به خدا و دخترم را به تو میسپارم، دخترکم پناه خیلی خوشبخت است که پدری چون تو دارد و من خیالم راحت است ک هم او را مادر میشوی هم پدر، تو برای دخترم پناه، پناه امنی هستی... و من با این که همیشه به فکر شما هستم، شاید در ان دنیا، به آغوش مادرم پناه ببرم، آغوشی که خیلی وقت است دلتگش هستم...
از تو میخواهم اگه تقدیر نبودِ من را برایت رقم زد صبور باشی و بی تابی نکنی، و بدانی من در کنار ستاره های آسمان دارم نگاهت میکنم... تو را از ازدواج مجدد منع نمیکنم که این حق توست... ولی تو را از بی توجهی به دخترم حتی برای یک لحظه منع میکنم، امیدوارم به بهترین نحو مواظب امانت من باشی...
پناه جان دخترکم، (اسم همسرم ) عزیزم، شما را اول به خدا بعد به هم میسپارم، مواظب هم باشید... دوستتان دارم....