خانوادش بیچارها کلی دارن تلاش میکنن و داداش بمن گف اروم باش من ارومش میکنم. ولی اصلا اروم نمیشه اما این بین پدرمو جای دید و باهاش حرف زد
من خانوادم اروم کردم قرار بیان خاستگاری و تغریبا همه چی حله اما خودش پیام داد ک خودت برو بگو من دوسش ندارم زشته من باز کنار بکشم خودت بگو نمیخوامش
باش حرف زدم فک کردم اروم شده چون گفته بودم نمیتونم درس بخونم گف بخون دیونه نشو
بعد ۲ روز امروز باز اومدم باش حرف بزنم گفتم زنگ بزنم گف نزن
گفتم چرا برگشته گفته مگ قرار نبود ب خانوادت بگی منو نمیخوای
من چیکار کنم الان من نمیتونم من همه دنیامه هرچی باش جرف میزنم اروم نمیشه چیکار کنم
میگ انگار طلسم شدم ک هربار میام سمتت اینجوری سرد میشم .تو خدا بگین چیکار کنم ب عموش بگم باش حرف بزنه ؟؟؟یا خودم برم حضوری دم شرکتی ک کار میکنه؟؟؟؟