2733
2734


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سنتی نبود تو که

ن دیگه دارم میگم بستگی داره ب شخصیت دختره من اصلا اهل دوستی نبودم یهو اومدیم دوست شدیم اونم ۵ ساااال😐

ایشون جیگر منه ❤️@میگن_ک_جذابم ❤️بسپار به خدا هیچیم دیگه نگو،خدا میدونه تو نمیدونی💚
همسرتو دوست داری الان

بله خداروشکر همسرم خیلی خوبه زندگی خوبی داریم.

ولی خب با اینکه همسرمو خیلی دوست دارم هیچوقت عاشقش نشدم.

نمیدونم عاشق شدی یا نه؟ وقتی ادم عاشقانه کسیو بخواد حتی وقتی بهش فک میکنه تپش قلب میگیره. من کنار همسرم خوشبختم و ارامش دارم ولی هیجان عشق یه چیز دیگست

2731
بله خداروشکر همسرم خیلی خوبه زندگی خوبی داریم. ولی خب با اینکه همسرمو خیلی دوست دارم هیچوقت عاشقش ن ...

میشه بگی خلاصه چرا نرسیدین؟


وایمکس کجا بااون آقا آشنا شده بودی

2738
۷سال خیلیه ها  الان میبینی اون اقارو؟ کجا بااون آقا آشنا شده بودی؟ مختصر میگی چرا بهم ...



نه از اخرین باری که با هم صحبت کردیم باهم تموم کردیم یازده سال گذشته بعد اون دیگه هیچوقت ندیدمش و باهم تماسی نداشتیم چون دو ماه بعدش من نامزد کردم.

واسه کنکور میرفتم کتابخونه درس بخونم اونجا آشنا شدیم البته اونموقع اون دانشجو بود. 

علت جداییم پدرش بود. ازون باباهای خیلی زورگو که حرف حرف خودشه البته عشقم سر من خیلی با پدرش جنگید. اون اواخر عشقم سرباز بود منم پسرعموم با شرایط خیلی عالی خواستگارم بود خانوادم منو تحت فشار گذاشته بودن که چرا هر خواستگاری رو رد میکنم. دیگه عشقم میترسید که از دستم بده تو خونه اصرار داشت که زودتر بیان خواستگاریم. مادرش چندباری منو دیده بود و راضی بود ولی پدرش حتی حاضر نبود منو ببینه یه بار شمارمو از گوشی عشقم برداشته بود بهم زنگ زد گفت دختر جان برو پی زندگیت طلاهم باشی ما نمیخوایمت کلا محالف ازدواج پسراش با دختر غریله بود میگفت فقط ازدواج فامیلی اونم از نوع دختر عمه. دیگه ماهای اخر خیلی تنش زیاد شده بود حتی سر من تو خونشون اختلاف افتاده بود و چون مامانش طرف منو گرفته بود باباش مادرشو کتک زده بود و از خونه بیرون کرده بود و کارشون داشت به طلاق میکشید. دیگه واقعا به جایی رسیدم که گفتم حتی اگرم بشه اون زندگی به درد نمیخوره. قیدشو زدم بخدا روزی هزار بار مردم ولی دیگه گذاشتمش کنار. یادم اخرین بار که خداحافظی کردیم هردو پشت تلفن باصدای بلند گریه میکردیم اینقد گریه کردیم که دیگه خود تماس قطع شد. دیگه هیچوقت سراغی از هم نگرفتیم. نمیدونم الان کجاست و چیکار میکنه ولی تو این یازده سال روزی صدبار با هر اتفاقی خاطراتش یادم میفته. همسن الان دوباره صورتم خیس اشک شد. هنوزم مثل اونموقع ها عاشقشم

نه از اخرین باری که با هم صحبت کردیم باهم تموم کردیم یازده سال گذشته بعد اون دیگه هیچوقت ندیدمش و با ...

اخی عزیزم ناراحت شدم 


بلاخره با پسرعموتو ازدواج کردی 


همسر فعلیت پسرعموته؟

فدات عزیزم. نه پسر عمومو رد کردم با پسر همسایمون ازدواج کردم 

گفته بودی همسران رد میکردی عزیزم چطور شد یهو مهرش به دلت افتاد 


الان باهاش راحتی آرامش داری؟دوسش داری؟



2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز