چن ماهه ک ازدواج کردیم...متاسفانه پر.ی.و.دم نامنظم بود...دیروز قرار بود بریم سونوگرافی ت خ م د ا ن پدر شوهرم بانک کار داشت مادر شوهرم هم باهامون اومده بود...من با پدرشوهرم رفتم بانک کارشو راه بندازم...ب شوهرم هزار بار گفتم ک درباره مسائل خصوصی من ب هیچکس حتی مادر خودمم چیزی نگه....اومدم یهو مادر شوهرم گفت سنوگرافی عصره یا الان؟یعنی شاخ دراوردم...داشتم از دست شوهرم سکته میکردم...باورم نمیشد...بعدشم مادرشوهرم با خنده میگفت کیست داری نترس...اعصابم خراب بود سرم درد میکرد...منم گفتم من چیزیم نیست دکتر هم نمیام...خلاصه مجبورم کردن ک نوبت بگیرم واسه عصر...مادرشوهرمم گفت خب من تا عصر لباسم درنمیارم باهم بریم(ظهر بودا) منم کلی ب شوهرم پیام دادم و دعواش کردم رفتم خونه پدرم گفتم من نمیام و اینا...اخرش عصر با مادرم رفتیم دکتر گفت کیست تخمدان دارم اما ریزه و اینکه تخمدانم ضعیفه...برگشتنی مادرشوهرم زنگ زد ک دکتر چی گفت گفتم کیست ندارم فقط گفته یکم ضعیفه ک دارو بخورم زودی خوب میشم(بخدا من بد کسی رو نمیخوام...ولی خودم تو مسائل خصوصیاونا دخالت ندارم..دوس ندارم کسی بفهمه با شناختیهم ک این یکسال ازشون دارم مادرشوهرم خیلییی دهن لقه ۴تا دختر داره ب اونا میگه هر کدوم هم ب شوهرشون اونا هم ب خانواده شون و خلاصه یک کلاغ و چهل کلااغ کل روستا پر میشه) خودشون همه حرف شونو قایم میکنن دخترشون ۹ماهه بارداره هیچ نمیگن...بعد همش سمج شدن ک چرا من ک ۲ماهه ازدواج کردم باردار نمیشم.....شما باشید چیکار میکنید