صابخونه جاریمه یعنی شوهرش بنامش کرده
پارسال به اصرار شوهرم اومدیم اینجا نشستیم
برای اینکه منتی سرمون نباشه با نرخ روز اجاره کردیم امسال هم سر یه مبلغ توافق کردیم
بعد من جاریم ادمیه که تو این ۳ سال که عروس کوچیکه این خانوادم اصلا شمارشو نداشتم حتی هیچ رفت و امدی نداشتیم نه من و که عروس کوچبکه بودم و پاگشا کرد نه یه بار دعوت
منم دوری و دوستی و ترجیح دادم خونمون تو یه کوچه بود اصلا یه بار نیومد در خونه باهام با اینکه من تو فامیلشون غریب بودم
تو بارداری منو خونه پدرشوهرم میدید نه تبریک گفت نه یه بار حالمو پرسید همیشه دعا کردم خدا به اونم بچه بده اما نیت اون کجا و ما کجا
حالا با اینکه سر یه مبلغ توافق کردیم اومده فتنه به پا کرده که باید پاشن منم به شوهرم گفتم اصلا هیچی نگو وسایل و میبریم خونه بابام و بابات، داریم وسایل و جمع میکنیم یه اپارتمان پیدا کردیم که زودتر بریم با اینکه هیچ وقت به رندگی تو اپلرتمان فک نمیکردیم مجبور شدیم بریم ۰
جالبش اینجا هست مارو تو این شرایط اواره کرده بعد پشت سر میره پیش خواهر شوهرم امار دربیاره که من کدوم بیمارستان زایمان دارم دکترم کی هست و...