من وقتی ازدواج کردم بازوی شوهرم رو دیدم با رکابی!
دیدم که روی بازویش حرف m نوشته معلومه قبلا با تیغ نوشته الان جاش مونده
اون دفعه دیدمش برا اولین بار جلوی خانوادش گفتم این چیه روی دستت چیزی نگفت بحثو عوض کرد
وقتی هانوادش رفتن بهم گفت چرا جلوی اونا هی پرسیدی ! مال دوران جاهلیتمه
من میدونم قبلا عاشق بوده ولی به روش نیاوردم ک میدونم ک روش به روم باز نشه هر حرفیو نزنه !
یه روز دیگه یه آهنگ غمگین گذاشت الان خاطرم نیست
گفت یه وقتی با این آهنگ تو بیابون بارون هم بود انقد گریه کردم من میدونم به خاطر چی بوده
گفت چند روزی خونه نبودم به خاطر یه چیزی گفت حتی به نخ سیگار هم کشیدم ....
بقیه شو هم میگماین پایین