آرین توی کلاس به من پیشنهاد دوستی داد ولی من قبول نکردم . ولی مهلا مارو به هر ضرب و زوری بهم وصل کرد
خواهر آرین توی همون کانون زبان انگلیسی یادگرفته بود و دیگه تدریس میکرد
معلم ما شد.
اوایل رفتارش خیلی خوب بود
اینم بگم مهلا 3 سال رفیق من بود
ولی چون آرینو دوست داشت با سیاست روی مغز خواهر آرین کار میکرد و خواهرش خیلی با ما بد شد
من همیشه قصد داشتم رابطه رو تموم کنم چون میترسیدم از اینکه خانوادم بفهمن و از دروغ بدم میومد
فهمیدم آرین به من سال تولدشو دروغ گفته و از من شیش ماه کوچیکتره از همون استفاده کردم رابطه رو تموم کردم
ولی دووم نیورد و برگشت جداییمونو خانوادش فهمیدن بخصوص خواهرش که با من بدتر شد
گذشت من عاشق آرین شدم
رابطمون عالی بود که سر کلاس گوشیشو گرفتن
تنها کسی که ازش خبر داشت مهدی رفیقش بود
من با مهدی حرف میزدم
توی کلاس مهلا اومد گفت حق نداری دیگه به آرین پیام بدی خواهرش به من گفته هرکس بهش پیام بده خانوادشو میارم کانون
مهلا فکر میکرد ما باهم نیستیم ولی خیلی بد حرف زد دوسال از من بچه تره ولی زبونش خیلی درازه
منم در گوشش گفتم برام خط و نشون نکش قضیه جدایی من و ارین الکی بود
گوشی ارینو خانوادش گرفتن
من با مهدی حرف میزدم که عاشقم شد
حتی حلقه سفارش داد و مامانشو درحریان گذاشت
نمیزاشت آب تو دلم تکون بخوره
موقع ویدیو کال با مهدی یه خط خونه به من زنگ زد مهدی گفت خط آرینه بلاکش کن
بلاکش کردم
امروز توی مدرسه مهدی با آرین دعوا کرده بود که حق نداری بهش زنگ بزنی
دیدم آرین انلاین شد اومد ویس داد
گفت خیلی بی معرفتی فکر نمیکردم با اون مهدی نامرد بری من فقط یه هفته نبودم
من مهدیو دوستش داشتم ولی غاشقش نبودم و به ارین فکر میکردم و اعتراف کردم
مهدی به من گفت آرین و مهلا با هم در ارتباط بودن
گفتم گوشیش خاموش بود
گفت با اون یکی گوشیش
به ارین گفتم تکذیب کرد گفت من فقط تورو دوست دارم
مهدی گفت اگه دوستش داری اذیتت نمیکنم و رفت
من واقعا قدرت تشخیص درست و غلطمو از دست دادم
خط آرین باز از ساعت 2 بعدازظهر خاموش شد
هرچیزی بگین هر نصیحتی بکنین قبول میکنم
فقط کمکم کنین من قدرت تشخیص درست و غلطمو از دست دادم
خانوادم در جریان هیچکدوم از این قضایا نیستن
و اینکه من سنی ندارم
دستمو بگیرین یه کاری کنم از کلافگی دربیام افسردگیم داره هی بدتر میشه