مامان شده حبیب تو لیسانسه ها
چرا؟
حالا میگم... 😐
چند وقت قبل رفته بودیم کافه با خانواده یه آقایی که قبلا همکارم بود منو دید و شناخت البته اول خیلی نگام کرد و بعد یه رب اینا میشه گف که منو شناخت و بعد بلافاصله ماسک زد و این حرفا 😐😐😐منم با مامانم بودم و داداشم
بعد که اومدیم خونه مامانم میگف اون مرده زیاد نگات میکرد گفتم آره آشنا بود بخاطر همین بهش گفتم فلانی بوده 😐 یهو گف وای این حتمن تو رو میخواد حتما خاطر خواهت شده که اینجوری نگا میکرده 😐😐😐 گفتم نهههه میخواست مطمئن بشه من فلانی ام بخاطر همین 😐 قبول نمیکرد
دوباره دیشب رفتیم فروشگاه موقعی که داشتم نایلون ها رو درست میکردم خریدا رو بزارم توش یه آقایی کنارم بود با یه لبخند ملیحی گف نایلون تون پاره میشه از یه نایلون ذیگه استفاده کنید 😐 منم با سر تایید کردم
بعد که سوار ماشین شدیم دوباره مامانم گف وای چشمش تو رو گرفته بود میخواست شر صحیت باز کنه 😐😐😐😐💔
مادرای شمام همینجوری ان؟ 💔😐