مادرم گفت آماده شو بریم برات یه چیز بگیرم برای جهاز.منم آماده شدم گفتم بریم.بما درم گفتم مامان همون وسیله دوتومنی بخر اشکال نداره قدیمیه مادرم گفت ن ۳ تومنی میخرم جدیدترجدیدتر. خاهرم یدفعه گفت هرچی میخای نباید بخری ک.من ومامان هر چی انتخاب کردیم باید همونو بگیری.گفتم اولا جهیزیه مال منه خودم انتخاب میکنم.توهر وقت همسن من شدی و ازدواج کردی واس خودتو خودت انتخاب کن .دوما من فقط وسایل ظروزی رو میگیرم؛کجا همه چی گزفنم؟بعد به مادرم گفت اصلا نمیخاد براش بخری پول بابای منه.من مگه آدم نیستم؟من حسود نیستم.بعدبه من از پیش شوهرم میگه داری میریی پیش دوست پسر ت؟ بعد دوباره میگه پشت سر شوهرت به مامان درمورد شوهرت همه چی میگی.همه چیو از پشت سرش میگی از جلو بگو اگه نمیترسی.بعد شوهرم دعوام کزد .گفتم بخدا دوست پسر ندارم بخدا درمورد تو درمورد زندگی و مشکلاتمان بکسی چیزی نگفنم. خواهرم دروع میگه .بعدش رفت شوهرم.
خاهرم الکی بمادرم میگه ابجی بهم گفت خزاب و توحسودی.گفتم بخدا دروع میگه .مادرم هم بعد اینکه شوهرم رفت بهم گفت ت ومقصزی.همینقدر هم برا سرت زیادیه.پاشو بریم .گفتم نمیام ؛آگه چیزی بخرم ابجی اذیتت میکنه.گفت خفه شو اختیارو من دارم پاشویه بریم ،حقه سرت بلا بیادو....هرچی خریدم پولش رو بده.گفتم مامان فقط سماور گرفتی با استکان.هیچی نگرفتی هنوز.پدرم هم اومد دعوام کرد.بخدا همه سر من بلا میارن.میخوام همین الان فرار کنم برم پول ندارم.الانم دارم گریه میکنم .چیکارکنم خدایا