مادرم دو ساله فوت شده و پدرم با خواهرم (که طلاق گرفته)و دخترش و برادرم زندگی میکنه. وضع مالی خوبی دارن و البته ما هم تا حدی دستمون به دهنمون میرسه.پدرم دختر سه ساله من را خیلی دوست داره و وابسته هست.ولی کلا من هیچ محبتی ازش ندیدم. و کلا همشون ت اون خونه بهم انرژی منفی میدن. دو ساله تقریبا هر روز عصرها میرم اونجا ولی الان دیگه حس میکنم انرژی منفی شون زیاد شده. میخوام دیگه نرم. در حد هفته ای یک روز. چی بهونه بیارم؟ نکنه بعدا پشیمون بشم
هر روز میرفتی 😐حالا بخاطر انرژی منفی که هیچ ولی عجب حوصله ای داشتی
ما را از “چوب خدا” ترساندندولی…به “بوسه خدا” امیدوارمان نکردنددر حالیکه خداوند کلامش را با “الرحمن و الرحیم” آغاز می کندبارش بوسه های “بی منت” خداوند را برایتان آرزومندم