مثلا ما امروز قرار شد بریم بیرون
گفتم که دوست دارم بریم بیرون چندساعت تفریح و...
قبول کرد
ما عقدیم
خواب بودم دیدم پیام داد آماده شو بریم
منم نیم ساعت شروع کردم اماده شدن و حسابی به خودم رسیدم
رفتم سوار ماشین شدم
دیدم گفتش خب بریم یکم پارک و برگردیم
قبول کردم
یهو گوشی جناب زنگ خورد و برادرش زنگ زد که ما فلان جاییم داریم هندونه میخوریم (یه پارکی بود بغل خونشون)
گفت بیایین شمام اینجا قلیونم هست
یهو شوهرم گفت باش میایم
بعد قطع کرد گفتم کجا؟گفت برادرم زنگ زد مگه ندیدی گفت بیاین پیش ما
خیلییی لجم گرفت از حرفش با یه حالت بد گفتم بااشه بروو بریممم
تو دلمم گفتم میرم الان باهاش و محل نمیدم
رفتیم یکم نشستیم
برگشتنی گفت بریم دوتایی پفک و بستنی و...بخوریم
گفتم نه مررسیییی خیلی عالی بود این تفریح
منو ببر خونه
بعد الان قهر کرده