خانوما من یک ساله که با شوهرم عقدم تو این دوران قهر و آشتی خیلی زیاد داشتیم ، آخرین بار حدودا یک ماه پیش بود که دعوا کردیم و از اون موقع کلا از حال هم بی خبریم، تو این مدت شوهرم یه شب بهم پیام داد نتم خاموش بود خواستم جواب بدم وقتی نتم رو روشن کردم فهمیدم پیامش رو پاک کرده و دیگ پی اش رو نگرفتم و اینکه شوهرم به خانوادش هیچی نگفته بوده در مورد دعوا تا اینکه کلی سوال پیچ کردن اونم قضیه رو به خانوادش گفته، خلاصه امشب پدر شوهرم اومد و با مادرم صحبت کرد گف دخترتون پشیمون شده ؟ چرا این دو نفر آنقدر با هم دعوا دارن ؟اینا که آنقدر دیوونه و عاشق بودن که هیشکی مثل اینا نبود ،از الان که دوران خاطره هاس یک ماهه بی خبرن وای به حال وقتی که برن زیر یه سقف ، اون دوران که با خانواده شوهر زندگی میکردن دیگه تموم شد پسفردا برن سر خونه زندگیشون دیگه نه منم نه شمایی خودشونن و سقف بالا سرشون ، مادرم هم اومد همه پیامای اون شب منو شوهرم رو به پدرش نشون داد ( من احساس میکنم شوهرم خسیسه و دعوای اون شبمون سر همین بود و بیشتر حق ها با من بود ) پدرشوهرم وقتی چت ها و حرفای پسرش رو دید از خجالت سرخ شد گف اصن این چه حرفیه که پسر من زده ؟ طرف جلو نامزدش پز میده ، این پسره من حرف بیهوده و ورشکستگی میزنع ؟
خلاصه آخرش گف باید دخترتون و پسرم باهم بشینن حرف بزنن ، اینجوری زندگی اینا پیش بره هم زحمات من به باد رفته هم زحمات شما