جالب ترین اتفاقی ک برام افتاده درمورد شوهر بوده
نصف شب ک بود بیدارشدم ی مدت هم باشوهرم زیادتوبحث بودیم نصف شب بیدارشدم زل زدم به صورت شوهرم تودلم میگفتم میدونم دوستم داری میدونم توهم نازاحتی من چطورمیتونم تورو دوست نداشته باشم؟؟؟یهو شوهرم باچشمهای بسته پاشد صورتمو بوسید دوباره خوابید صبح هزچی پرسیدم قسم خورد ک بیدارنشده و یادش نمیاد