من تو دوران بچگیم واقعا بچگی کردم از تمام لحظاتش راضیم
الان داشتم به این فکرمیکردم شایدبچه ای که پدرومادرش بهش خیلی محبت وتوجه میکنن همینطورکه همه میگن شادوبی دغدغه هست.....خودمن بچه ای بودم که مامانم خیلی بداخلاق وسخت گیربود.به طورافراطی...اصلاهم محبت وقربون صدقه ای که یه مادرداره رونداره..هیچوقت هم پشتم نبودتوجمع همیشه ضایعم میکرد..یه بچه بودم که دائم استرس داشتم بازی شیطنت میکنم تنبیه نشم دائم توذوقم میخورد.خیلی شباغصه اینکه فلانی حقموخوردونتونستم دفاع کنم میخوردم..یعنی من حال حاظرم ازبچگیم روحیم خیلی بهتره درحالیه که الان یه چالش بزرگ توزندگیم دارم...بزرگترکه شدم بهترشدم ولی وقتی که متاهل ومستقل شدم واقعازندگیم تغییرمثبت کردقبل اون اصلاروحیه خوبی نداشتم
منم پدرومادر با محبتی نداشتم ک باهام رفیق باشن یا همیشه پشتم باشن نکه همیشه بد باشنا ولی خوب اونجور ...
منم پدرم اینطوری نبودمثل مامانمم نبود..مامانم نه که ازمابدش بیاد.کلارفتارش اینطوریه بابچه بلدنیست چطوررفتارکنه..تحقیرمیکردمیزدتوذوقت خیلی خیلی محدودمیکردهمیشه استرس داشته که برای کارنکرده توبیخ بشی خجالت میشدی..کلاشخصیت وروحیم ضعیف شده بود