مادر پدرم خیلی برادرامو بیشتر از من دوس دارن. حتی خودشون رو برای زن و بچشون کلی به زحمت می اندازن. ولی برای من کاری نکردن. مادرم همیشه از گرونی میناله منم زیاد خونشون نمیرم. ولی هر کاری داشته باشن انجام میدم در حالی که اصلا به برادرام نمیگن. میگن رومون نمیشه!!! با اینکه وضع برادرام خوبه ولی مادرم همش از حقوق همسرم میپرسه و وقتی بیاد خونه من خیلی میمونه. خونه رادرام اصلا نمیره و هر روز دعوتشون میکنه. واقعا نمیدونم چرا اینطوریه رفتارشون. برای من 1 ریال خرج نکردن و برای اونا خونه ساختن. با این وجود احترامشون رو دارم ولی دارم فاصله میگیرم ازشون. حستون چیه؟ طولانی شد ببخشید.
مریم جان من میخوام ابرومو فیبرز کنم حست چی میگه بزنم خوب میشه یا پاک میشه، شیراز کجا برم خوبه
عزیزم بهم میگی استعفام کی درست میشه؟
سلام ممنون میشم جواب بدین
من خیلی تو شک و تردید هستم
بمونم تو زندگیم با همه سختی هاش یا تمومش کنم هرچند بعدش هم سختمه مطمئنا ؟
خیلی حالم بده ظاهرم و باطنم یکی نیست
ایده کاری دارم اجرایی کنم یا بی خیالش بشم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
